به بهانهی اکران فیلم بدرود بغداد: از دایرهی مینا تا بدرود بغداد
توضیحی دربارهی این یادداشت: سال 89 بود که مدتی برای خبرگزاری آرتنا (که تازه تاسیس شده بود) نیز مطالبی مینوشتم. از آنجا که هدفم بارگزاری همهی نوشتهها و ترجمههای جسته و گریختهام در این وبلاگ است، این مطلب قدیمی را بار دیگر ویرایشی کردهام و در وبلاگ گذاشتهام.
نوشته: وحیداله موسوی
خبردار شدیم فیلم بدرود بغداد اولین اکران عمومی خود را – البته در استان گلستان – آغاز نموده است. با توجه به آنچه آقای شفیع آقامحمدیان تهیه کنندهی فیلم به همکار ما اعلام کرده بود این اتفاق افتاد و فیلم بدرود بغداد جهت آنکه در مراسم اسکار به مشکلی از این بابت (عدم اکران) برنخورد، روی پرده رفت.
امسال هجدهمین باری است که فیلمی از ایران برای شرکت در مراسم اسکار معرفی میشود و تا به حال هیچ یک از فیلمهای ایرانی موفق به دریافت جایزهی آکادمی نشدهاند. انتخاب فیلمی از سوی ایران برای شرکت در این مراسم همواره با کش و قوسهایی همراه بوده است. دایرهی مینا نخستین فیلمی بود که در سال 1356 به اسکار معرفی شد. پس از وقفهای 16 ساله در سالهای 1373 و 1374 به ترتیب فیلمهای «زیر درختان زیتون – عباس کیارستمی» و «بادکنک سفید جعفر پناهی» نمایندهی ایران در اسکار بودند. در سال 1375 فیلمی از سوی ایران معرفی نشد. از سال 1376 تا کنون فیلمهای «گبه - محسن مخملباف»، «بچههای آسمان - مجید مجیدی»، «رنگ خدا - مجید مجیدی»، «زمانی برای مستی اسبها – بهمن قبادی»، «باران – مجید مجیدی»،«من ترانه پانزده سال دارم – رسول صدرعاملی»، «نفس عمیق – پرویز شهبازی»، «لاکپشتها پرواز میکنند – بهمن قبادی»، «خیلی دور خیلی نزدیک – رضا میرکریمی»، «کافه ترانزیت – کامبوزیا پرتوی»، «میم مثل مادر- مرحوم ملاقلی پور»، «آواز گنجشک ها – مجید مجیدی»، «دربارهی الی – اصغر فرهادی» و اکنون «بدرود بغداد» ساختهی مهدی نادری، مسافر آمریکا شدهاند.
این آثار از مضامین گوناگونی برخوردارند. ولی وجه مشترک همگی آنها، بجز «لاک پشتها پرواز میکنند» که به مسائل قومی در عراق تحت اشغال پرداخت، در این است که فضا و داستانهایشان در ایران میگذشت. از سویی دیگر، میتوان از جهات مختلفی، شرایط اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و برنامههای گوناگون کشور را در پس هر یک از این فیلمها بازشناخت. به عنوان نمونه معرفی دایرهی مینا، از تعدیل خط مشیهایی حکایت میکرد که سالها با توسل به ممیزی، سرکوب مخالفان یا دگراندیشان، اعمال سلیقههای حکومتی، حمایت از آثار خیالپردازانهی ساختگی و... سعی در حفظ نظام سلطنتی داشت. حتی میتوان وقفه ی 16 ساله در این روند را ناشی از بی اعتمادی مطلق و مسئولان سینمایی وقت نسبت به غرب، بویژه آمریکا، شرایط سیاسی خاص کشور، سلیقهی ایدئولوژیکی و محافظهکاریها و.... دانست.
و اکنون بدرود بغداد. فیلمی که به مسائل برون مرزی پرداخته است و لا توجه به خط مشیهای چندسالهی اخیر دولتمردان کشور مبنی بر حضور تأثیرگذار و فعالانه در تمامی عرصههای جهانی و اعلام راهکارها و پیشنهادهای گوناگون سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و..... خطاب به سایر ملل، انتخاب و معرفی این اثر چندان دور از ذهن جلوه نمیکرد و نمیکند. این فیلم در شرایطی به چنین جایگاهی نائل شده که در اکثریت فیلمهای – تولید انبوه و کارخانهای – روی پرده، چیزی جز لودگیهای سخیف، حرفهای کلیشهای و.... چیزی دیده نمیشود. فیلمهایی (؟!) که گویی دست اندرکاران آنها به شکلی سازمان یافته (یا بدون سازماندهی) همقسم شدهاند تا سلیقه و ذوق هنری مخاطبان سینما را به نازلترین سطح ممکن بکشانند. شاید با ادامهی این روند، شرایط به گونهای رقم بخورد که از این پس مخاطب، فیلمهای جدیتر را (به لحاظ فرم و محتوا که دو عنصر جدایی ناپذیرند) به سخره بگیرد و فیلمهای (؟) بسته بندی شده و تولید انبوه کنونی را جدی. متأسفانه خورهی فیلم فارسی به پیکرهی سینمای ما افتاده است. با آن شخصیتهای پا در هوا، موقعیتهای تصادفی، المانهایی که تنها برای خشنود کردن همهی اقشار جامعه بکار میرود، حضور قهرمانهایی زبر و زرنگ و بزن بهادر، لمپن و بذله گو و... بدون تصویری واقعی یا دست کم باورپذیر و برآمده از ساختار(؟) خود فیلمها.
با چنین بستر فرهنگی یا اجتماعی، فیلم بدرود بغداد به عنوان نمایندهی ایران راهی مراسم اسکار میشود. آیا سازندگان و در وهلهی بعد انتخاب کنندگان این فیلم با پرداختن به مضمونی فرامرزی، در پی گریختن با بهتر بگوییم اجتناب کردن از رویارویی با مسائل و واقعیتهای جامعه بودهاند؟ یا شاید هم بر این باورند که اساسأ چنین حرفی بی معنی است. شاید هم مسائل اجتماعی و فرهنگی در اولویت خط مشیهای فرهنگی و اجتماعی نیست. به هرحال نکته این است که هیأت داوران به تماشای فیلمی خواهند نشست که از جانب «ایـران» معرفی شده است. ولی دربارهی «ایـران» نیست.
خبرگزاری آرتنا، چهارشنبه 7 مهر 1389 - 15:37