کِنِث توران، منتقد فیلم لسآنجلس تایمز
مترجم: وحیداله موسوی
«در تاریکی» نگاهی سنگدلانه به دوزخ میافکند، به جهنمی که نهتنها بر روی زمین بلکه در زیر آن است. این اثر که براساس داستانی واقعی است، شما را به مجراهای فاضلاب شهر لهستانی لِوُف در جنگ جهانی دوم میبرد، مکانیکه گروهی از یهودیان بیشاز یکسال تحت شرایطی باورنکردنی و غیرقابلتصور زندگی میکردند.
با وجود کارگردان کارکشتهای مانند اگنیِژکا هالند، « در تاریکی» یکی از آن فیلمهای معمولی هولوکاستی نیست. دلیل اول اینکه، سبک کارگردانی هالند حتی بیشاز فیلم «اروپا، اروپا»ی او در سال 1990، سرد و بیطرفانه است. گویی او، همانگونه که در فیلمنامه تاثیرگذار دیوید شامون ترسیم شده، میخواهد با سماجت بگوید که بدون اقامه دعوا علیه شخص یا اشخاص، خود این وقایع هولناک باید سخن بگویند، البته اگر اصلا سخنی برای گفتن باشد. و دلیل دیگر اینکه، کانون توجه فیلم یهودیان نیستند بلکه آن لهستانی ضد-یهود و کاتولیکی است که به نجاتدهنده و ریسمان نجات آنان تبدیل میشود.
لئوپلد سوشا (با بازی هنرپیشه بینظیر لهستانی رابرت ویکییهویچ) نهتنها دیدگاهی سنگدلانه و بدون ترحم نسبت به یهودیان داشت، بلکه خودش نیز بههیچعنوان شهروندی نمونه نبود. او روزها نقش مفتّش پلیس را در فاضلابهای لوُف، و شبها نقش سارقی را ایفا میکرد که غنایم خود را در شبکه زیرزمینی شهر پنهان میکرد و وقتی نزد همسرش واندا (کینگا پرایس) و دخترش برمیگشت، بهگونهای رفتار میکرد که گویی اتفاقی نیفتاده است.
با اینکه سوشا از آلمانیها بیزار و از تهاجم و اشغال کشورش ناراضی بود، اما درآغاز فکر میکرد مسائل و مشکلات نازل شده بر یهودیان، ربطی به او ندارد. درابتدای فیلم لحظهای کابوسمانند وجود دارد که سربازان آلمانی جمعی از زنان عریان یهودی را دواندوان در یک جنگل بهجلو میرانند، سوشا در تمام مدت شاهد این ماجراست، گویی تمام این ماجرا در عالمی دیگر اتفاق میافتد.
اگر سوشا از همان ابتدا بهساکن بهعنوان پروتاگونیست برجسته میشود، یهودیانی هم که او نجاتشان میدهد، احتمالا از همان ابتدا آگاهانه جزء لاینفک فیلم میشوند، موقعیتی که متناظر با دیدگاه بیطرفانه و بیتفاوتی است که خود سوشا نسبت به آنان دارد.
یهودیان که فهمیدهاند بهزودی گِتوی ِلوُف را نابود خواهند کرد، بهعنوان یک مکان احتمالی برای پنهان شدن به سراغ مجراهای فاضلاب میروند، همان جاییکه به سوشا برمیخورند، و همانگونه که درادامه معلوم میشود، او به آنان میگوید که هیچکس بهخوبی او از چموخم این عالم زیرزمینی آگاه نیست.
سوشا میپذیرد که به یهودیان کمک کند تا مکانی برای پنهان شدن بیابند، اما به بهایی هنگفت و غیرمنطقی. او قصد دارد از آنان پول بگیرد، و بعد ماجرا را به دستیارش بگوید، و بعد وقتی آلمانیها جایزهای برای یافتن یهودیان تعیین کردند، مکان آنان را لو بدهد. یهودیان متوقع، به سهم خود، بهسختی میتوانند احساس تنفرشان را نسبت به این مرد پنهان کند: «هیچ وقت به یک لهستانی اعتماد نکنید»، این معتدلترین چیزی است که میتوانند بر زبان بیاورند.
هرچندکه، بهتدریج سوشا_و بینندگان_ به جایی میرسند که میتوانند حساب یهودیان را از دیگران جدا کنند. ما با موندِک (بنو فورمن)، مرد مورد اعتماد و رهبر فعلی آنان، و کلارا (اگنیژکا گروچوسکا) که نگران خواهر دربهدرش است، آشنا میشویم. ما با آدمهای مختلفی آشنا میشویم: با یانِک (مارسین بوساک)، که مخفیانه با دوستش چاجا (جولیا کیجوفسکا) رابطه دارد، با همسر و نوزاد آیندهاش، با ایگناسی فرهیخته (هربرت کناوپ)، که هنوز هم معتقد است تکلم بهزبان آلمانی نشانه فرهیختگی آدم است و با دختر کوچکش که بعدها درباره تجربه فاضلابنشینی خانوادهاش کتاب خاطراتی با عنوان «دختری با پلیور سبز» مینویسد.
برخلاف پیشنهاد فیلمنامهنویس و تهیهکنندگان، هالند تصمیم گرفت «در تاریکی» را بسیار واقعگرایانه و بسیار ظریف و پیچیده بسازد و داستانی را روایت کند که شخصیتهایش در آن به چند زبان مختلف حرف میزنند. با شخصیتهایی که به زبان لهستانی، عبری، آلمانی و اوکراینی حرف میزنند و اغلب حرف یکدیگر را نمیفهمند، بر وضعیت پیچیده و نگرانکننده موقعیت قومی و نژادی لهستان تاکید میشود و، مثلا، به روش آلمانیها اشاره میشود که از اوکراینیهایی مانند بورتنیک (مایکل زورافسکی) دوست سوشا برای انجام کثیفترین کارهایشان استفاده میکردند.
«در تاریکی» آنچنان روراست و صادق است که مسایل درونی یهودیان را نیز از قلم نمیاندازد، مسائلی مانند اینکه چگونه آن خصومتها و درگیریهای بین یهودیان بر روی زمین، به مجرای فاضلاب نیز کشیده و بهدلیل وجود آن محیط و شرایط بحرانی وخیمتر و حادتر میشوند. در دنیایی که همه بهدنبال سوراخ موشی میگشتند تا بلکه بتوانند از آن کابوس جان سالم بهدر ببرند و شاید حتی بتوانند از آب گلآلود ماهی بگیرند و از بدبختی سایر آدمهای پول کلانی عایدش شود، این واقعیت که ذرهای انسانیت باقی بماند بیشتر به معجزه میمانست.
با اینکه هالند را بیشتر برای ساخت فیلمهای داستانی اروپایی میشناسند، اما او چندین اپیزود از سریال دورانساز اچبیاُ با عنوان «Wire» را کارگردانی کرده و آن نوع مهارت غریزی و مهارشدهای که او در آنجا نشان داد، در اینجا نیز به یاریش میآید. هالند با همکارانی مانند جولانتا دایلیوسکا فیلمبردار، طراح تولیدی مانند اِروین پریب و تدوینگری مانند مایکل ژارنِکی، کاملا موفق میشود آن عالم بیگانه زیرزمینی را بازآفریند، تاجاییکه کریستینا چیگر، نویسنده «پلیور سبز» که از آن آزمون دشوار جان سالم بهدر برد، به نیویورک تایمز گفت که فیلم «آنچنان واقعگرایانه بود که حس کردم بار دیگر در آن فاضلاب هستم و بوی آن را میشنوم.»
نکته جالبتوجه اینکه هالند در فیلم «در تاریکی» دو بار از عبارت «تقدیم میشود به» استفاده میکند. در ابتدای فیلم، او فیلمش را به مارِک اِدِلمَن، رهبر یهودی آن شورش مشهور در گتوی ورشو تقدیم میکند. در پایان هم، نام بیش از 6000 لهستانی را ذکر میکند، که بیش از هر ملت دیگری، بهدلیل بهخطر انداختن زندگیشان در راه نجات یهودیان، دولت اسرائیل از آنان با عنوان درستکاران غیریهودی یاد کرده است. «در تاریکی» به ما نشان میدهد که تا چه اندازه چنان انتخاب و تصمیم سخت و مرگبار بوده است.
روزنامه شرق، شماره 1451، 09/11/1390، صفحه 11، سینمای جهان
- ۰ نظر
- ۲۴ فروردين ۹۴ ، ۱۸:۵۱