وحیداله موسوی

وبلاگ وحیداله موسوی

وبلاگ وحیداله موسوی

یادداشت ها، مقاله ها، ترجمه ها


وحیداله موسوی

 چهار سال از چاپ کتاب «گزیده‌ی نقدهای رابین وود» می‌گذرد و شاهد واکنش‌های متفاوتی به ترجمه آن بوده‌ام. همین چند وقت پیش بود که شخصی (به نمایندگی از یک ناشر) تماس گرفت و پیشنهاد ترجمه کتاب دیگری از رابین وود را به من داد. او کتاب «گزیده‌ی نقدها...» را خوانده بود و ترجمه‌اش را دوست داشت. البته در نهایت به دلایلی امکان توافق با این ناشر پیشنهادی از جانب بنده منتفی شد. بگذریم... در عرض این چند سال بازخوردهای مثبتی از این کتاب دیده‌ام. اگرچه برخی انتقادها هم بجا و درست بوده است.

در یکی از اولین و کژبینانه‌ترین یادداشت‌هایی[1] که درباره‌ی این کتاب چاپ شد، نویسنده پس از یکی دو پاراگراف معرفی، نوشته بود:

«ترتیب فصل‌های گزیده‌ی نقدهای رابین وود از نظم و منطق زمانی پیروی نمی‌کند. مقاله‌های انتخاب‌شده بدون توجه به سال ساخت فیلم‌ها در کتاب قرار گرفته‌اند. کتاب با مقاله‌ای درباره‌ی جان فورد شروع می‌شود؛ سپس تحلیل مفصل وود از پیش از طلوع ریچارد لینکلیتر آمده؛ بعد پرندگان و مارنی هیچکاک و همین طور تا آخر.»

نکته اینکه من در بخش مقدمه مترجم دلیل «نظم و منطق زمانی» کتاب را ذکر کرده بودم:

«...می‌توان در بیشتر نقدهای او در سی سال اخیر مواضع شخصی او را مشاهده کرد. همین امر در مقالات انتخاب شده برای این کتاب نیز به چشم می‌خورد، با خواندن آن‌ها و مقایسه‌ی شیوه‌ی نقادی مقاله‌های جدید وود با مقاله‌ی «می‌آیید...» می‌توانید به تفاوت و تحول سبکی او پی ببرید.» (ص 9)

و در پانویس دوم همین صفحه نوشته بودم:

 «تمامی مقالات-جز مقاله‌ی «می‌آیید کنار رودخانه دور هم جمع شویم؟»- متعلق به دهه‌ی 1990 و 2000 هستند. حتی سه مقاله‌ی گزینش شده از کتاب هالیوود از ... نیز همان بخش‌های افزوده شده در چاپ جدید کتاب در سال 2003 هستند.» (همان)

 گویا نویسنده محترم فراموش کرده بود پانویس را بخواند و یا می‌خواسته به هر حال ایرادی گرفته باشد تا بلکه نوشته‌اش شکلی انتقادی به خود بگیرد. هدف از این نظام و منطق کنونی کتاب پی بردن به «تفاوت و تحول سبکی» رابین وود بود. به عبارت دیگر هدفْ معرفی رابین وودی بود که تحت تاثیر جنبش فمینیسم، زیست بوم‌گرایی، مواجهات مختلفش با سینما و نوشته‌هایش در گذر زمان و...  حتی در برخی مواضع سال‌های قبلی‌اش تجدید نظر کرده بود.

در ادامه همین روند، نویسنده در پاراگراف آخر نوشته‌اش می‌نویسد:

«با مرور همین مختصر، خواننده‌ی ناآشنا به نوشته‌های وود می‌تواند شمایی کلی از شیوه‌ی نقادی او در ذهن بسازد، و البته با کیفیت ترجمه‌ی کتاب هم آشنا شود. در این مورد اخیر، هرچند از نظر رسم‌الخط با متنی تمیز و یکدست روبه‌روییم اما بی‌تردید می‌شد ترجمه، پالوده‌تر و ویراسته‌تر از این‌‌ها باشد. یکی از مناقشه‌های همیشگی امر ترجمه‌ی متن‌های سنگین و تحلیلی (از فلسفه تا سینما) گرایش غالب به پیچیده‌نویسی فارسی است؛ و گمان غالب این است که ترجمه‌ی ساده و روان از یک متن متکلف، نقض اصل وفاداری است. اما حتی همین کاستی هم نمی‌تواند دلیلی شود تا مطالعه‌ی این کتاب ارزشمند را به دوستداران جدی و پی‌گیر سینما و تحلیل فیلم، پیشنهاد نکنیم.»

جمله‌ی «بی‌تردید می‌شد ترجمه، پالوده‌تر و ویراسته‌تر از این‌ها باشد» کاملا یک جور کلی‌گویی و مبهم‌نویسی جهت طرح ایراد بعدی است، در نهایت نویسنده از آوردن برهان یا نشانه‌ای از مطلب مورد اشاره‌اش باز می‌ماند: «گرایش غالب به پیچیده‌نویسی فارسی». نویسنده بدون ذکر هیچ نمونه‌ای حکمی کلی صادر می‌کند تا از یکسو، موشکافی، تمایز و همه چیز دانی‌اش در عرصه ترجمه را به رخ بکشد (با یافتن «همین کاستی» که مصداق(هایی) برای آن ذکر نمی‌کند)، و از سوی دیگر اینکه، بیش از حد و اندازه بر ارزش ترجمه تاکید نکرده باشد. در ادامه نویسنده در راستای این تمایزگذاری بین خواص و عوام (یا خودی و دیگری) به نکوهش و تحقیر دیگران می‌پردازد: «گمان غالب این است که ترجمه‌ی ساده و روان از یک متن متکلف، نقض اصل وفاداری است». در اینجا دو فرض پرسش‌برانگیز بدیهی انگاشته شده تا بحث پیش برود. یکی «گمان غالب» و دیگری «متن متکلف». در مورد نکته دوم نویسنده می‌توانست با مقایسه متن اصلی و ترجمه مصداق‌هایی را ذکر و پیشنهادهایی مطرح کند اما متاسفانه نویسنده از جملاتی قالبی و تکراری استفاده می‌کند. در اینجا دو نکته را باید ذکر کرد. نخست اینکه، شاید نویسنده پیشتر ترجمه‌هایی آنچنان پیچیده و گنگ و نامفهوم‌ از نقدهای رابین وود خوانده، که اکنون بر اساس آخرین طرحواره‌ای که برایش تثبیت شده، به شکلی خودکارگونه همین ایراد را به ترجمه «گزیده‌ی نقدها...» نیز تعمیم می‌دهد و آن را ثقیل و پیچیده می‌داند.

نکته دوم اینکه، نویسنده فرض می‌کند که همه‌ی نویسندگان متون اصلیْ ساده و غیرپیچیده می‌نویسند و در نتیجه ترجمه فارسی هم باید ساده و غیرپیچیده باشد. در پاسخ باید گفت که رابین وود نکات پیچیده‌، و قابل درکی، را مطرح می‌کند، اما پیچیده نمی‌نویسد. در نتیجه، بدا به حال مترجمی که لحنی مناسب و در خور برای برگردان این پیچیدگی‌ها نیابد، و از ترس خرده‌گیران ساده‌انگار، به ساده‌سازی و تنزل‌گرایی ایده‌های اصلی‌ روی بیاورد. به هر حال اگر برخی‌ها از توان و ظرفیت خوانش این نکات پیچیده برخوردار نیستند، و عادت به خواندن متون ساده و راحت الحقلوم دارند، نباید این ضعف فکری را برون‌افکنی کنند! متون جدی سینمایی، خوانندگان جدی و باحوصله می‌طلبد، و نه شبه‌ژورنالیست‌ها و شبه‌ریویونویس‌هایی که عادت به خواندن مباحثی ژرف و موشکافانه از نویسندگان متفکر و جدی ندارند. نهایتا نویسنده می‌توانست با مقایسه تطبیقی ترجمه فارسی با متن اصلی، به شکلی مستدل و منطقی، ضعف فرضی مترجم را اثبات کند.

در زمینه ماهیت ترجمه و نقش مترجم در حوزه مطالعات ترجمه می‌توان به اصولی مانند توجه به تفاوت فرهنگی زبان مبدا و مقصد اشاره کرد. اتفاقا همین نکته به مفهوم نوعی نسبی‌گرایی فرهنگی منجر می‌شود که به نوبه خود تعریف دیگری از نقش مترجم را می‌طلبد. مترجم واسطه‌ای می‌شود که باید مسئولیت‌پذیری‌اش را به منبع، اثر مولف و مخاطب مقصد به نمایش بگذارد. مترجم همزمان خواننده / نویسنده می‌شود. باید حین رمزگشایی از زبان اول، درعین وفاداری متن را در زبان دوم رمزگذاری کند. و قراردادها و انتظارات زبان دوم را هم مد نظر قرار بدهد. در این روندْ متن ترجمه، خوانش و دریافت متفاوت می‌شود، چراکه زمینه و بستر متفاوتی است. به همین دلیل است که والتر بنیامین ترجمه را تضمین‌گر حیات اخروی متن می‌داند و معتقد است که مترجم در زمان و مکان دیگری شکل تازه‌ای به متن می‌دهد و به‌نوعی سبب رستاخیز متن اصلی می‌شود. از سوی دیگر بر اساس «شبکه‌های متنی» بوردیو، هر فرهنگ از مجموعه‌ای متمایز و خاص از شیوه‌های پذیرفته‌شده نوشتاری تشکیل شده است. همین تفاوت‌ها را حتی در ترجمه‌های متفاوت به زبان انگلیسی از ایلیاد و ادیسه در غرب نیز شاهدیم.

بگذریم... البته بنده به اعمال نظرات خودسرانه بر ترجمه نهایی کتاب انتقاد دارم. ویراستار کتاب از دوستان و آگاهان در زمینه ویرایش و سینماست و شخص دیگری جز او، تغییراتی را اعمال کرده است. برای نمونه من در نسخه نهایی ترجمه واژه «Tombestone» را تومستون نوشته بودم اما در نسخه چاپ شده «تومبستون» ذکر شده... سوای برخی موارد معدود اینچنینی، به طور کلی، کتاب به شکلی بایسته و آبرومند چاپ شده است.

بازخوردهای مثبت چند سال گذشته از «گزیده‌ی نقدهای رابین وود»، نادرستی جهت‌گیری‌های غیرمنطقی اندک خرده‌گیران این کتاب را اثبات کرده است. شخصا از منتقدان شاخص سینمایی ترجمه‌شناس، با گرایش‌ها و مواضع متفاوت با دیگری، شنیده‌ام که ترجمه این کتاب وفادارانه و سلیس است. و البته این منتقدانْ عرصه نقد و ترجمه را ملک طلق خود نمی‌دانند و با نگاهی به آثار منتشرشده‌شان می‌توان دیدگاه نظام‌مند و عینی‌شان را دریافت. ای کاش برخی یادداشت‌نویس‌های بلندپرواز نیز به جای توجه به الزام نوشتن یادداشت‌هایی با تعداد واژه‌های مشخص، اندکی بیشتر بر ماهیت واژه‌هایشان تمرکز می‌کردند تا پس از سال‌ها، نوشته‌هایشان همچنان بی‌اساس و قالبی جلوه نکند.

نکته آخر اینکه، طی این چند سال، برخی نقدهای دیگر رابین وود را نیز ترجمه کرده‌ام، و اگر عمری باشد در تجدید چاپ این کتاب (با ناشر فعلی یا سایر ناشران)، آن‌ها را به این کتاب خواهم افزود.  




[1] معرفی و نقد کتاب: گزیده‌ی نقدهای رابین وود، رضا کاظمی، ماهنامه فیلم، شماره 451 

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی