وودی آلن: تصویرگر دلشورههای مدرن با نگاهی به کتاب «مصاحبههای اریک لاکس با وودی آلن»
نویسنده: وحیداله موسوی
شخصیتی خود بیمار انگار، پر از خاطرههای دوران کودکی، هنردوست، دلمشغول روابط با زنها، دائم در حال نق زدن و شکوه کردن، به شکلی ابسورد، پر ازاندیشههای فلسفی و... اینها بخشی از پرسونایی هستند که وودی الن در بهترین فیلمهایش به نمایش گذاشته است. مانند چاپلین که پرسونای ولگرد را در بیشتر فیلمهایش به نمایش گذاشت. او از سویی شباهتهای با «کمدی شخصیت یا دلقک» دارد: برای نمونه او شخصیتی محوری در فیلمهایش است. اما به طور کلی و با توجه به کلیت آثارش، تفاوتهایی نیز با این نوع دارد. مثلا او چندان تمایلی برای کمدی جسمی یا فیزیکی ندارد. یا اینکه برخلاف جیم کری میراثدار برحق جری لوییس، ظاهر خندهدارش یا ژستهایش شاخصهای کلیدی در خنداندن مخاطبان نیست. همچنین آثار او با «کمدیهای عامه پسند» نیز متفاوت است. نوعی کمدی که در دوران رکود بزرگ اقتصادی در دهه 1930 به سینما وارد شد، و فرانک کاپرا کارگردان شاخص آن است. فیلمهایی مملو از تکریم خانواده و ارزشهای سنتی و ایثار شخصی از روی نیت خیر. هدف، ملموس کردن ایدئولوژی پوپولیستی فیلم برای عامه است تا بر سویههای مثبت زندگی تاکید شود. بر خانوادههای احیاشده و پیوندهای و علقههای بین پدران و فرزندان. اما الن برعکس کاپرا، بیشتر به آنتی تز این نوع کمدی نزدیک می شود: «کمدی سیاه». جایی که تاثیر داروین و فروید مشهود است. دو فردی که انسان را از آن جایگاه آرمانیاش پایین کشیدند. یکی با نظریه تکامل و دیگری با تاکیدش بر ناخوداگاه و تابوی جنسیت. ژانری که «ضدکمدی» یا «فراتر از یک لطیفه» نامیده شده. روی دیگر کمدی پوپولیستی: انسان به عنوان هیولا، ابتذال دنیوی وحضور همه جانبه مرگ. برخلاف کمدی پوپولیستی که ذات انسانی را ذاتا خوب و دنیا را مکانی منطقی میداند، و معتقدست که پس از مرگ نیز حیاتی وجود دارد، این نوع کمدی (که نمونه درخشان آن «دکتر استرنج لاو» (1964) است) دنیا را به سخره میگیرد. این کمدی به مقدس ترین موضوعات اجتماعی سیخونک میزند. کمدی پوپولیستی حتا در مرگ نیز امیدی میبیند، اما در کمدی سیاه پیام اینست که هیچ خبری نیست. با استفاده از روایتی از هم گسیخته مانند «پالپ فیکشن» (1995) یا «سلاخ خانه شماره 5» (1972)، مخاطب دچار تردید میشود که آیا باید بخندد یا جدی باشد. کمدی سیاه با جلوههایی شوکه کننده، بیننده را نامتعادل میکند، مانند لنگه پایی که از دستگاه ریز کردن چوب در «فارگو» (1996) بیرون میآید یا آن آواز در باران در «پرتغال کوکی» (1971). این ژانر اشاراتی متعارض به بیننده میدهد، آن هم بجای اینکه نحوه نگرش به وضعیت موجود را تثبیت کند، نهادهای تثبیت شدهای مانند روانشناسی، مذهب و نظامیگری را زیر سوال میبرد که میخواهند بگویند این دنیا دنیایی منطقی است. به گفته ریموند دورگنات «هر گاه جامعه خشکه مقدس میشود به ما میگوید که چه زندگی مقدسی داریم. اما این کمدی سیاهست که ما به طرفش کشیده میشویم تا مرگ و ویرانی را برجسته کند». این با جامعه دهه 60 امریکا پیوند دارد زمانی که جامعه پر از سرخوردگی اجتماعی بود و این سرخوردگی در ادبیات و در آثار کسانی مانند کورت ونه گات و جوزف هلر و در جنبشهای مختلف خود را نشان داد. و حتی پیشتر نیز وجود داشت. مگر هراس از جنگ جهانی دوم نبود که چاپلین را به تولید دو فیلم کمدی سیاهش کشاند: «دیکتاتور بزرگ» (1940) و «مسیو وردو» (1947). از اینروست آن سرخوردگیها، نومیدیها، حرفهای گزنده و تلخ و رابطههای نافرجام در فیلمهای وودی الن. او در آثارش از تمهید دیگری نیز بهوفور بهره میبرد: «هجو( پاردی)» که به تولید سازمایههایهای آشنا از یک ژانر فرضی یا اثری خاص، تقلید سبک و شیوه و ویژگیهای اثری جدی و تنزل دادنش به سطحی خندهدار میپردازد. هجو برخلاف هزل که به حماقتها و اشتباهات جامعه میخندد و حمله میکند (برای نمونه فیلم «سگ را بجنبان»1997 )، در ذاتش مهربانانه است، بدون هدف هزل برای اصلاح رفتارها. از نمونههای هجویه در سینما میتوان از مک سِنت که فیلمهای رمانتیک گریفیت را یا مل بروکس که ژانر وسترن و فیلمهای هیچکاک را دست میانداخت، نام برد. در هجویه، فیلمساز بین دو قطب زیرآب زدن و تایید دوباره ژانرِ مورد حمله در نوسان است. مثلا در «عشق و مرگ» (1975) ارجاعات متعدد وودی الن به سینمای مونتاژ شوروی بویژه ایزنشتین (سه نمای برعکس شده از سه مجسمه شیر) و ادبیات روسیه وجود دارد و در عین حال کل فیلم هجویهای بر جنگ و حتا فیلمهای قهرمانانه و حماسی جنگی است. حتی نمای پایانی و پس از مرگ همین فیلم نیز به شکلی مهربانانه توامان ادای دین و هجو نمای پایانی «مهر هفتم» است. اما یکی دیگر از عرصههای مورد تاخت و تاز وودی الن، «کمدی رمانتیک» است. در کمدی رمانتیک سنّتی به گفته فِرای شاهد جابجایی از دنیای معمولی پر از کشمکش و مشکلات به سوی دنیایی سرسبز و خوش و خرم هستیم. اما الن یک مولف کمدی رمانتیک مدرن است. شاید «انی هال» (1977) تاثیرگذارترین کمدی رمانتیک در دهه دوم قرن بیستم باشد. او، ژانر را زیر و رومیکند، برخلاف کمدیهای رمانتیک معاصر با فرمول «پسر دختر را ملاقات می کند و ...» که به پایان خوش، بلوغ مرد و شکلگیری و تداوم رابطهای عاشقانه میانجامد. آن دیالوگهای پینگ پنگی و رندانه در کمدیهای رمانتیک کلاسیک، جای خود را به نماها و صحنهها و سکانسهایی طولانی میدهند که طرفین ماجرا از احساساتشان حرف میزنند، از احساساتشان نسبت به یکدیگر، جامعه، جهان، سیاست، فیلمها، آدمها و جنسیت. دلشوره روشنفکرانه و فزاینده الن درباره عالم شهری در فیلمهای او نمود مییابد.
اما او تلاش کرده که از پرسونای غالب خود نیز فاصله بگیرد. با ساختن فیلمهایی مانند «صحنههای داخلی» (1978) یک درام برگمانی، «رز ارغوانی قاهره» (1985) نوعی فانتزی باستر کیتونی (این فیلم بسیار به فیلم «شرلوک جونیر» (1924) از باستر کیتن شباهت دارد)، و «جنایات و جنحه» (1989) یک فیلم نوار کمدی درباره ذات اخلاقیات و و جدان که یادآور «مسیو وردو» ست، و یا «امتیاز نهایی» (2005) که ثریلری با یک پایان بندی غیرقراردادی در بستر انگلستان است. وودی الن شاید پس از چاپلین بزرگترین مولف کمدی در تاریخ فیلم امریکا باشد. او از استعدادی برای طنز ادبی برخوردار است که در نوشتههایش برای نیویورکر، چندین کتاب مورد استقبال شدهاش و نمایشنامههایش دیده میشود. پرسونای او نیز مانند چاپلین یک ضدقهرمان شهری است که بوسیله زندگی مدرن از ریل خارج شده اما او بسیار تحت تاثیر باب هوپ بوده، یکی از مهمترین کمدینهای معاصر که این توانایی را داشت که بین دو قطب ضدقهرمان بی دست و پای خنده دار و آدم رند، باهوش و مغرور در نوسان باشد. پرسونایی که هوپ در دهه 40 بنیاد نهاد، دههای که مصادف با دوران کودکی و نوجوانی الن بود. و این دوگانگی شیزوفرنیک که مشخصه طنز مدرن است در وودی الن بارز است.
در سلسله مصاحبههایی که از سال 1971 تا 2009 بین اریک لاکسِ نویسنده و الن انجام شده، الن درباره کارهایش و دیدگاه کلیاش درباره جنبههای مختلف زندگی صحبت کرده است. کتاب به 8 بخش تقسیم شده: ایدهها، فیلمنامه، بازیگران، فیلمبرداری، کارگردانی، تدوین، موسیقی و دوران کاری. الن در خلال همین مصاحبهها بصورتی گرافیکی تصویر میشود: آدمی رک گو، رند و فکور. پرسشها، شناخت عمیق و نگاه تیزبین مصاحبه گر در جای جای کتاب را نشان میدهد و موجب شده تا او بتواند تصویری موجز، دوستانه و غیررسمی از الن به نمایش بگذارد (برخلاف تصور عام از او. که شاید با دیدن فیلم «خاطرات استارداست» (1980) به این نتیجه رسیده بودند که او آدمی مردمگریز است). به دلیل همین روند تقریبا مستمر مصاحبه، و پیوند دوستانه بین مصاحبه گر و الن، مصاحبهها به نوعی جریان سیال ذهن تبدیل شدهاند: به نوعی جریان ناگسسته از ادراکات، احساسات، و افکار در وضعیتی هشیارانه. کتاب مانند یک فیلم مستندِ دنبالهدار سیر زندگی حرفهای الن را در گذر زمان ثبت کرده است. ترجم تا حدود زیادی موفق شده، لحن دوستانه و خودمانی مصاحبهها را در ترجمه فارسی منتقل کند. اما یکی از مشکلاتی که خواننده در ترجمه با آن مواجه میشود، عدم وجود پانویس برای توضیحات یا دستکم نام انگلیسی برخی شخصیتهاست (ویراستار یا مترجم فقط برخی از آن نامها را در پانویسها ذکر کردهاند). از مشکلات دیگر عدم استفاده از فونت متفاوت برای درج نام فیلمهاست (برخی از اسامی فیلمها ایتالیک شدهاند اما این قاعده در همهجای کتاب اعمال نشده است). و از همه مهمتر عدم وجود «نمایه» است تا خواننده براحتی بتواند در کمترین زمان ممکن از طریق اسامی به صفحات مربوطه مراجعه کند. و باز هم باید از اشتباهات املایی و ویرایشی نوشت و اینکه آدم حیرت میکند که چرا نباید یکی دو نفر با دقت کتاب ترجمه شده را ویرایش کنند و غلطهایش را بگیرند.
روزنامه اعتماد، شماره 2727، 24/4/92، صفحه 10 ، سینمای جهان