بازگشت بی کسالت: نگاهی به «ماجراهای تن تن: اسرار اسب شاخدار» (2)
نویسنده: لزلی فلپرین
مترجم: وحیداله موسوی
از قرار معلوم استیون اسپیلبرگ وقتی داشته اولین فیلم از مجموعه ایندیانا جونز خود را میساخته، نیم نگاهی به تن تن، این قهرمان بلژیکی کتابهای فکاهی مصور داشته است. بنابراین باید هم فیلم پویانمایی شده موشن کپچر او «ماجراهای تن تن: اسرار اسب شاخدار»، بازگشتی سرزنده به فرم اکشن پرماجرا باشد، به ویژه پس از شکست «ایندیانا جونز و قلمرو جمجمه بلورین». واضح است که اسپیلبرگ با همکاری با پیتر جکسون تهیه کننده، جان تازهای گرفته و از برکت وجود یک فیلمنامه جمع و جور و بهترین صنعتگرانی که با پول میتوان خرید، اثری هیجان انگیز و پرسروصدا به وجود آورده که عمدتا به روح کلی منبع خود وفادار مانده اما باز هم برای مخاطبان جوان تر و علاقه مند به تن تن جذاب است. انتظار میرود که این فیلم توفانی در بازار جهانی به راه بیندازد و در اروپا مانند باد بپیچد. قرار است پارامونت این فیلم را در تاریخ 22 اکتبر در اروپا اکران و سپس پخش جهانی آن را آغاز کند و درست پیش از کریسمس در آمریکای شمالی آن را نمایش دهد. گونهای استراتژی زیرکانه پخش برای استفاده از ظرفیتهای بالقوه در سرزمینهایی که بیش از جاهای دیگر با اثر هرژه هنرمند بلژیکی آشنایی دارند تا فیلم به این گونه فروش خوبی کسب کند، آن هم پیش از اکران در ایالات متحده که تن تن اکنون به طرز تاثیرگذاری به یک شمایل کالت تبدیل شده و به ویژه در میان طرفداران داستانهای فکاهی مصور و صاحب نظران اروپادوست از شهرت بیشتری برخوردار است.
اولین اظهار نظرهای طرفداران در سایتها حاکی از این است که با توجه به شگردهای بیش از حد دستمالی شده سه بعدی سازی و موشن کپچر، انتظار کار فوق العادهای از اسپیلبرگ نداشتهاند. اما کارگردان، دست در دست جکسون و گروهش با کمال ظرافت از هر دو تکنولوژی در سرتاسر این اثر استفاده کرده و به طرز شایسته ای از قابلیتهای سه بعدی سازی بهره برده تا بدون هیچ گونه کاربرد افراطی، صحنههای حادثهای چنان تاثیرگذار پرداخت شوند. به همین ترتیب، اجراهای موشن کپچر با چنان دقتی انجام شدهاند که طبیعی جلوه میکنند، تا جایی که شخصیتهایی با اندامهای غلوشده تقریبا به بازیگرانی واقعی و ملموس شبیه میشوند که از گریم مصنوعی استفاده کردهاند. در واقع مخاطبان ممکن است در ابتدا تعجب کنند که چرا فیلمسازان اصلا زحمت استفاده از موشن کپچر را بر خود تحمیل کردهاند. اما این تصمیم زمانی معنا پیدا میکند که میلو، سگ کوچک سفید و وفادار تنتن، خل بازیهایی انجام میدهد که حتی بهترین سگهای تعلیمدیده نیز نمیتوانند انجام دهند و صحنه پردازیها، بدلها و سکانسهای حادثهای جلوه بیشتری پیدا کردهاند. طرفداران کاملا نابگرای تنتن ممکن است اعتراض کنند که چرا فیلمنامه، نوشته گروهی بریتانیایی متشکل از استیون موفات («دکتر هو»)، ادگار رایت («شاون مردگان») و جو کرنیش («حمله به مجتمع مسکونی»)، به ترتیب نوشتههای اصلی هرژه وفادار نیست. اما سایرین لب به تحسین خواهند گشود که این فیلم با چه مهارتی سازمایههای سه داستان را جا به جا و از نو ارایه میکند: بخشهایی از «خرچنگ پنجه طلایی» (انتشار در تاریخ 1943)، بخش قابل توجهی از «اسرار اسب شاخدار» و بخش کوچکی از «گنجهای راکام» (تاریخ انتشار هر دو در سال 1945). گویا از بخشهای باقیمانده کتاب دوم برای ساخت دنباله حتمی آن استفاده خواهد شد.
تن تن خبرنگار (با صدا و حرکات جیمی بِل) همراه با رفیقش میلو که کلامی بر زبان نمیآورد، در بازار مکارهای در شهری بدون نام، ماکت کوچکی از یک کشتی قدیمی به نام اسب شاخدار میخرند که در جلو آن نوشتههایی انگلیسی و فرانسوی به چشم میخورد. دو مرد دیگر فورا سعی میکنند این کشتی را از او بخرند، اولی ساخارین (دانیل کریگ) مردی شیطان صفت و دومی یک آمریکایی به نام بارنابی (جو استار) است. تن تن قبول نمیکند و این پسر همیشه جست و جوگر به محض اینکه میفهمد کشتی حاوی سرنخی مهم درباره مکان گنجینهای مفقودشده است، با اشتیاق ماجراجویی خود را آغاز میکند. سرانجام او را میربایند و مخفیانه به کارابوجان، یک کشتی بخار منتقل میکنند که ظاهرا تحت فرمان ناخدا آرچیبالد هادوک (اندی سِرکیس) است، کسی که دایم الخمریاش موجب شده در برابر دسیسههای ساخارین نتواند کاری انجام بدهد.
معلوم می شود که هادوک، آخرین بازمانده خاندان سر فرانسیس هادوک (با بازی خود سرکیس در بخشهای فلش بک) است، یکی از فرماندهان نیروی دریایی در قرن هفدهم که کشتیاش، اسب شاخدار را در نبردی با دزدان دریایی به سرکردگی راکام سرخ (کریگ) از دست میدهد. تن تن به هادوک کمک میکند تا بگریزد و پس از پیمودن راهی فرعی در صحرا و تعقیب و گریزی استادانه در میان شهری خیالی به نام بگ قار در مراکش (همه در یک نما)، موفق میشوند به مقصدشان برسند. طی این مسیر، آنها از کمک و مصاحبت دو مامور بینالمللی دست و پا چلفتی با نامهای تامسن و تامپسن (نیک فراست و سیمون پگ) برخوردار میشوند که چندان برای پیشروی داستان حیاتی نیستند اما بار کمیکی به فیلم میدهند. سوای لطیفهای که درباره یک چوپان گفته میشود تا اشارهای به شور و علاقه بیش از حد به دامپروری باشد، مطایبه کلی فیلم براساس معیارهای پی جی (نشانه ردهبندی برای فیلمی که کودکان باید همراه با والدین خود تماشا کنند- م.) قرار دارد، فاقد آن طنزهای شناخته شده و متلکهای منسوخ شدهای که به بخشهای ثابت و قابل پیش بینی سایر فیلمهای پرفروش اخیر و بازسازیها تبدیل شده است. اسپیلبرگ عمدتا به لحن بیآلایش داستانهای اصلی وفادار مانده است، داستانهایی با حال و هوای اعمال متهورانه پسرانه (شخصیتهای مونث به ندرت در این فیلم دیده میشوند) و به طرز معقولانهای عاری از آن سازمایه های نژادپرستانه که مخاطبان معاصر نمیپذیرند. نتیجه، بازگشتی بدون کسالت یا کهنگی است؛ مثلا خود تن تن، بیش از همین شخصیت ساده و چشم گرد در داستانهای فکاهی مصور، تخس و شیطان است و همین باعث میشود که او مدرن به نظر برسد، هرچند به طرزی عجیب و غیرعادی نمیتوان سن و سالی برای او متصور شد.
بدترین چیزی که میتوان درباره «اسرار اسب شاخدار» گفت، این است که حادثه آنچنان بی وقفه است که تقریبا حال و هوای یک بازی ویدئویی را به ما آدم میدهد که مدام از یک چالش به چالش بعدی پرتاب میشوید. مخاطبان جوان تر بیش از مخاطبان مسن از آن استقبال خواهند کرد، هر چند حتی نوجوانان نیز ممکن است احساس کنند این فیلم فاقد آن شکوه و زرق و برقی است که «آواتار» را به فیلمی پرفروش تبدیل کرد. طرفداران کارتونها نیز احتمالا در زمره طرفداران
سینه چاک «تن تن» خواهند بود، زیرا از سبکی کاملا مد روز و از طرحی پر از جزییات غنی برخوردار است. انیماتورها با نهایت حساسیت فضای هرژه و طراحیهای ظریف را به نوعی عالم چند بعدی انتقال دادهاند که واقعی به نظر میرسد (به ویژه در استفاده از نورپردازی سایه روشن که در سرتاسر فیلم با نور خورشید و سایهها بازی اعجاب انگیزی به راه میاندازند) با این وجود فیلم به شکلی مسحورکننده استیلیزه و کارتونی باقی میماند. شاید شیرینترین لطیفه فیلم در همان آغاز مطرح میشود، وقتی که یک هنرمند خیابانی، الگوبرداری شده از خود هرژه واقعی، طرحی سریع از تن تن میکشد که دقیقا مانند یکی از آن طرحهای اصلی منبع فیلم است.
منبع: ورایتی
روزنامه شرق ، شماره 1381، 8/8/90، صفحه 10، سینمای جهان