مصاحبه با کالین فارِل ستاره شب وحشت و کِرِگ گیلِسپی کارگردان فیلم
اریک آیزنبرگ
مترجم: وحیداله موسوی
اگر تا حالا متوجه نشدهاید باید نگاه شما را به این جمعه سیزدهم مخصوص جلب کنم که به گونهای به روز شب وحشت بدل شده است. از دیشب شروع شد که من تجربههای پشت صحنهام را درباره تدوین فیلم و نیز مصاحبه مفصل خود را با آنتون یلچین بازیگر پست کردم. همین چندی پیش بود که اولین تریلر فیلم به صورت آن لاین در معرض عموم قرار داده شد، بنابراین اکنون به بخش دوم مصاحبههای خود باز میگردم.
پیشتر حرفهای گفتنی قهرمان فیلم را خواندید، اکنون نوبت شخصیت شرور است که حرف بزند. من علاوه بر اینکه در اتاق تدوین با آنتون یلچین حرف زدم این فرصت را نیز یافتم تا با کالین فارِل ستاره دیگر فیلم و نیز کِرِگ گیلِسپی کارگردان به مصاحبه بنشینم، فارِل نقش خون آشام بی رحمی را با نام جری دَندریج ایفا میکند. اینک شما و مصاحبه این دو نفر که درباره رابطه خود با شب وحشت اصلی، بازگرداندن خونآشام کلاسیک و بازی موش و گربه بین جری و چارلی حرف میزنند.
با دیدن راشها آدم متوجه میشود که این فیلم تفاوتهای داستانی بسیاری با فیلم اصلی دارد. آیا شما از همان ابتدای این پروژه همین را میخواستید؟
کِرِگ گیلِپسی: اینجا با داستانهایی متفاوت از منظرهای متفاوت روبروییم. من چندان چیزی درباره فیلم اصلی نمیدانستم، در فکر ساختن یک فیلم خون آشامی، در پی ساختن چیزی در ژانر وحشت نبودم. قرار بودم در یک جلسه عمومی در دریم ورکس شرکت کنم و آنها شب قبلش فیلمنامه را برایم فرستادند. و من هم با اکراه آن را برداشتم، با اکراه چون چنان چیزهایی چندان باب میلم نبودند. فیلمنامه را سریع خواندم، کاراکترهای معرکهای داشت و چیزی که حسابی توجهم را به خودش جلب کرد این بود که توازن خیلی خوبی بین وحشت و مطایبه در آن وجود داشت. بندرت میتوان فیلمی را یافت که این دو ژانر را با هم قاطی کرده باشد، من دوست دارم چنان کاری را انجام بدهم. بنابراین نتوانستم آن را از سرم بیرون کنم و در نهایت آن را برداشتم و به آن جلسه رفتم و در نهایت هم پروژه نصیب من شد. ماهها به فیلم اصلی نگاه نکردم تا اینکه حسابی با آن فیلمنامه کلنجار رفتم و به شیوه اجرای آن دست یافتم. داستان کالین متفاوت است، مگر نه؟
کالین فارِل: من عاشق فیلم اصلی بودم و هنوز هم هستم. وقتی شنیدم میخواهند آن را بازسازی کنند خیلی ترسیدم. واکنش اولیه من این بود: «چه آدمای ابله و بیذوقی باید باشن که میخوان برن و یه چیز خدشه ناپذیری مثل اون شب وحشت اصلی را بسازن. احتمالا سلاخیش میکنن». بعد من فیلمنامه را خواندم و گفتم: «زکی! من واقعا اینو دوست دارم! حال چیکار کنم؟ اون هم من که یه بازیگر بیکار و در جستجوی کار هستم. چه کار کنم، من واقعا اینو دوست دارم!» برای من مثل یک جور نقطه شروع برای کودک و هنرپیشه بود که یک انسان است و تعهدات و وظیفهای دارد. من چنان احساسی داشتم، مجبور نیستم این دو مقوله را از هم جدا کنم. باید آن بچه را هم به کار وامیداشتم. چون من کسی بودم که وقتی10،11،12 سالم بود عاشق فیلم اصلی شده بودم. من پیش از اینکه حتی بشنوم قراره این فیلم را بسازند آن را حدود 50 بار دیده بودم. کِرِگ را ملاقات کردم و او یک تصور کاملا شفاف از نحوه بیان داستان داشت و یک خوانش کاملا ساده، یک خوانش واقعا خوب. دو سه تا فیلم کاملا دراماتیک کار کرده بودم.یک فیلم با پیتر وِیر، با عنوان Triage که در آن نقش یک عکاس جنگ را داشتم، تو اون فیلم 28 پوند وزن کم کردم، کار خیلی سختی بود. میخواستم مدتی تفریح کنم.
آیا صحنه خاصی در فیلمنامه وجود داشت که پس از خواندن آن تصمیم بگیرید نقشی در این پروژه داشته باشید؟
فارِل: سوال خوبیه. آره، صحنهای که من توش نیستم [می خندد] فقط میخواستم آنجا باشم و از مونیتور آن را تماشا کنم. نه، آن صحنهی درِ پشتی. من دیالوگ چندانی در فیلم ندارم، 22 و نیم جمله است، درسته؟
گیلپسی: 19 جمله و نیم.
فارِل: 19 جمله و نیم؟ خوب، 16 تا از آنها در همین صحنه درِ پشتی است، همان وقتی که من از چارلی میپرسم- نمیدانم آن را دیده اید یا خیر- همان جایی که سعی می کنم آبجو گیر بیاورم.
آره آن صحنه را دیدیم.
فارل: آن صحنه درست اینجوری بود: «وای، چه لذتی داره. چه لذتی داره این را بازی کنی». و واقعا هم لذت داشت در آن روز. ترکاند. آره آن صحنه. همین مفهوم کلی اینکه یک هنرپیشه باشید، یک هنرپیشه مذکر باشید، نقشهای معدودی وجود دارد- واسه من- نقشهای معدودی وجود دارد. بنظر میرسد که هر هنرپیشهای می خواهد نقش یک بوکسور را ایفا کند، من هم دوست دارم روزی نقش یک بوکسور را بازی کنم چون میدانم این نقش به زندگیم دیسیپلین میدهد.
شاید یک خون آشام بوکسور.
فارِل: یک خون آشام بوکسور! [میخندد] معرکه است! [رو به کِرِگ] شاید اگر یک زامبی بوکسور داشته باشی بتوانم در فیلم بعدیت هم حضور داشته باشم! اما یکی از همان نقشهایی که تیک زدم همین بود، بازی در نقش یک خون آشام. واقعا این طوری بود. شما معمولا کار را جدی میگیرید اما گاهی وقتها مجبورید با جنبههای کودکانه تر خودتان نیز سروکله بزنید.
احساس نکردید که از بازی کریس ساراندن الهام گرفته باشید؟
فارِل: نه- منظورم بله است، شما از هر چیزی که میبینید یا انجام میدهید یا میشنوید یا احساس میکنید الهام میگیرید- اما دراین فیلمنامه قضیه 180درجه متفاوت بود، که از جهتی خوب بود چون قرار نبود از نظر ملاحت و تمام چیزهای این چنینی با کریس رقابت کنم، چون در غیر این صورت یک کابوس لعنتی میشد و بس، یک فاجعه و عملی بیهوده. بنابراین زندگی عاطفی این آدم آنجا نبود. یک زندگی عاطفی در نقش جری دَندریج کریس ساراندن وجود داشت- گونهای حس حسرت، نوعی احساس تنهایی و انزوا، حتی با اینکه یک مراقب (بیلی کول) داشت. او در جستجوی عشقش بود در پی نیمه گمشدهاش. او در جستجوی زنی بود که مدتها پیش از دست داده بود و او را در وجود اِیمی مییافت. این جنبه در فیلم وجود ندارد و من اندکی امیدوار بودم که وجود داشته باشد و سرانجام پس از دو هفته از شروع فیلمبرداری درآمدم و گفتم «آن صحنه دیسکو، میتونیم یک باری بهش بدیم؟ چرا من باید مثل یک مامور آتشنشان او را حمل کنم؟ واقعا چرا؟ بعدش آتشنشان خونآشامه؟ آیا من نمیتوانم از پس این لعنتی بر بیام؟ بنابراین من به سراغش رفتم چون میخواستم اندکی از قدرت جنسی بیشتری برخوردار باشم و من همان شدم، فقط باید درگیرش میشدم. فقط باید آن را آنجا قرار میدادم و با کاراکتر طراحی شده درگیر میشدم. او به شکل کاملا بیرحمانهای طراحی شده بود او یک کاراکتر بیرحم و یک شکارچی جنسی است و کسی به جز یک بازمانده نیست که زندگی عاطفی اندکی دارد یا اصلا ندارد. و این قضیه سرگرم کننده بود و پذیرفته شد.
یکی از ویژگیهای مثبت دربارهی فیلم اصلی این بود که در آن به طرز فوق العاده و اکیدی به اسطورهی خون آشام کلاسیک توجه شده بود – او در یک تابوت میخوابد، فقط شبها میتواند بیرون بیاید، از قدرت تسلط بر زنان برخوردار است، بدون دعوت شدن نمیتواند وارد خانهای بشود. آیا شما نیز در این فیلم چنین چیزهایی را به شکل اکیدی مد نظر داشتید؟
گیلِسپی: آره. فکر میکنم طی چند سال گذشته به شکل کاملا مشهودی این قواعد را دستکاری کردهاند بنابراین واقعا میخواستم نسبت به چنان چیزهایی که در ایده اصلی دراکولا و خون آشامان وجود دارد وفادار بمانم- آنها نمیتوانند نور خورشید را به چشم ببینند، صلیبها تنها وقتی کارسازند که شما مذهبی، با ایمان و به مفاهیمی مانند اینها اعتقاد داشته باشید. و این چیزها در نسخه اصلی داستان وجود داشتند، بنابراین این ویژگیهایی که ذکر کردید را رعایت کردم. ویژگی کاملا بارزتراین بود که شماها دعوت شدید تا واقعیت خون آشام کلاسیک را مشاهده کنید. فکر میکنم بازگشت به آن میراث و ایده لذت بخش نیز باشد، اینکه هیولایی ببینید که از همان بار معنایی اصلی دراکولا برخوردار است. همین حسرت و دستمایه است اما مردم عموما میترسند و در اینجا نیز همین امر مصداق دارد.
همچنین میتوانید واقعا احساس کنید که آن بازی موش و گربه هنوز نیز در اینجا وجود دارد، که یکی دیگر از دلایل اهمیت آن فیلم اصلی بود.
گیلسپی: فکر میکنم شگفت انگیزترین ویژگی فیلمنامه مارتی [نُکسُن] همین موش و گربه بازی خارق العاده در فیلم و چگونگی اجرای آن و یک تعلیق باورنکردنی همراه با آن است. وقتی او آن خانه را میترکاند، همه خلع سلاح میشوند[میخندد]. فقط نیمی از فیلم گذشته و آخرین چیزی که میتوان انتظار داشت این است که یک درگیری رخ بدهد که پس از آن آنان عقب نشینی، تجدید قوا کنند و بازگردند و چیزی که در فیلمنامه مارتی دوست دارم، از یک منظر، منطق آن است چون آن یارو کله نترسی دارد و چیزی برای از دست دادن ندارد- او میتواند به سادگی در انتهای روز ناپدید بشود. او را پیدا میکنند، مخفیگاهش را میترکانند، در نتیجه او احتمالا میرود تا در آن شب برگردد و آن آدمهای لعنتی را بکشد[میخندد].
فارِل: او به پاسپورت احتیاجی ندارد، احتیاجی به بستن بار و بنهاش ندارد. او میتواند هر جایی برود. هیچ گونه محدودیتی در زندگی ندارد. باید برای خودم توجیه میکردم که «یه لحظه وایسا. اون خانه لعنتی را به آتش کشیده. و سوار اون اتومبیل شده، آیا داستان همون داستان فیلم پسران بد است؟[میخندد] و نبود، مسئله این بود که او واقعا خسته شده بود! حس قدرتش، حس قدرت متعالیاش چنان چیزی ژرف و سالیان مدیدی در دسترسی بوده که او را از هر گونه تهدیدی از جانب آن جامعه ی بشری و مهلک ایمن نگاه داشته است. او به نوعی خسته است و روحیهاش را حفظ کرده است. فکر میکنم رساترین شیوه بیان این نکته اینگونه باشد که: چارلی به خصمی ارزشمند تبدیل میشود. جری هنوز هم فشار تهدید را حس نمیکند، فیلم از همین موانع دائمی تشکیل شده.
گیلِسپی: یک تغییر مسیر جالب برای اوست. یکنواختی صدها سال هستی...
فارل: و جری خون آشامی از جنس آن خون آشامِ براد پیت نیست[در فیلم مصاحبه با یک خون آشام] که با موشهای صحرایی خودش را سیر کند و بعد در لحظهای که کاملا ضعف ناشی از کمبود خون بر او غلبه کرده از یک کودک تغذیه کند. جری آن چنان قبراق است و آن چنان نسبت به کیستی و چیستی و جایگاه خود در چرخه تکامل اشراف دارد که فقط مسئله تعقیب و گریز برایش اهمیت دارد و بس. چنین مسائلی کار را به این پرسش میکشاند که امروزه بسیاری از ما چگونه در شبهای جمعه و شنبه در جامعه خود عمل میکنیم: مسئله فقط تعقیب و گریز است و بس! اگر کسی در نزد او دراز بکشد و گردن خود را به او پیشکش کند از او بدش خواهد آمد. او محتاج است که ترس را احساس کند، او محتاج است تا مقاومت را احساس کند. بنابراین از آن منظر او احتمالا چارلی را تا انتها نجات میدهد. گمان نمیکنم که تنش اصلی این باشد اما هر چه چارلی بیشتر و بیشتر مقاومت میکند نگاه او بیشتر و بیشتر به آن مسئله جلب میشود.
در ادامه ساخت فیلمهای بازسازی شده، شما قرار است بزودی به بازسازی فیلم یادآوری کامل بپردازید. آیا رویکرد شما در آن پروژه مانند همین رویکردتان در فیلم شب وحشت است؟
کالین فارل: یادآوری کامل نیز چیز دیگری است که دوست دارم. ورهوفن بسیار زیرک، بسیار استاد است. من عاشق آن فیلم نیز شدم و تمام چیزهای این چنینی که باعث میشوند با شگفتی بگویید «ها!» من واقعا فیلمنامه آن را دوست داشتم، با لِن[وایزمن] ملاقات کردم، شمهای از کارهای هنری که او قرار است با آن دنیا انجام بدهد را دیدم و خارق العاده بود! منظورم این است که چه کسی میداند فیلم از لحظه شکلگیری ایده تا تحقق کامل آن چگونه خواهد بود، بنابراین عوامل بسیاری در این فراشد دخیلند. شما همیشه با امید و انتظار به سراغ یک پروژه میروید. من دقیقا تا آنجا که قضیه خلق آن دنیا مطرح باشد میدانم که او قرار است چه کاری انجام بدهد. و معرکه است. میتوان بر روی آثار ادبی که همین داستان مشابه را دستمایهی قرار دادهاند کار کرد. من چیزهایی درباره داستان کوتاه اصلی خواندم. نه نیست! داستان کوتاه اصلی از کافکاست، منظورم همان داستان فیلیپ ک. دیک است، اما آن چنان سیاه و آکنده از گونهای حس فراگیر قدرت و فساد بود که در مورد دنیای کنونی ما نیز مصداق پیدا میکند اما تقریبا به سیاهی اثر اصلی نیست. اما دستمایه خوبی است. دستمایه خوبی است. بنابراین قصد دارم طی چند هفته آتی آن را شروع میکنم.
منبع: CinemaBlend
روزنامه شرق، شماره 1326، 1/06/1390، صفحه 12، سینمای جهان