وحیداله موسوی

وبلاگ وحیداله موسوی

وبلاگ وحیداله موسوی

یادداشت ها، مقاله ها، ترجمه ها

مترجم: وحیداله موسوی

 بدون تردید برای پی بردن به دلیل وجود پدیده‌ای به نام راجر کورمن، باید شرایط تاریخی و بافت اجتماعی جامعه آمریکا در پس از جنگ جهانی دوم را بررسی کرد. زمانی که جامعه و نظام سینمای آمریکا دچار تحولاتی شد. در اواخر دهه 1940 عصر طلایی استودیوها به پایان رسید. در سال ‌1948، در موردی که به «پرونده پارامونت» معروف شد، دادگستری امریکا هشت شرکت هالیوودی را مجبور کرد تا سینماهای زنجیره‌ای خود را واگذار و فقط در زمینه تولید و توزیع فیلم‌ها فعالیت کنند. این شرکت‌ها با استفاده از شیوه‌های ناعادلانه، شرکت‌های مستقل را از دسترسی به سالن‌های نمایش باز می‌داشتند. حکم دادگاه موجب شد که تعداد شرکت‌های مستقل و کسانی که در پی به‌راه انداختن این شرکت‌ها بودند افزایش یابد. تمایل مردم برای زندگی در حومه شهرها، سرگرمی‌های جنجالی و افزایش دستگاه‌های تلویزیون به کاهش تولیدات پرخرج استودیویی منجر شد. از سال 1954 بیشتر سینماها، دو فیلم با یک بلیت نمایش می‌دادند و به همین دلیل تولید فیلم‌های بهره‌‌گیرانه افزایش یافت: فیلم‌هایی ارزان بدون ستاره‌های بزرگ، با موضوعات جنجالی روز و بیشتر حادثه‌ای که هدف از ساخت‌شان ارائه داستان‌هایی جذاب با تنوع مضامین و به لحاظ بصری دلپذیر بود تا تماشاگران جوان را به درایو-‌این‌ها(سینماهای رو-باز) بکشانند. حتی استودیوهای بزرگ نیز اکنون دریافته بودند که فیلم‌های ارزان سودآورتر‌ند. اتفاقا در همان سال 1948 است که ادوارد د. وود پا به عرصه فیلمسازی می‌گذارد. فیلم‌های او در آن زمان مورد تمسخر قرار می‌گرفتند (این مسائل به خوبی در فیلم اد وود از تیم برتن ترسیم شده‌اند.) فیلم‌هایی با دیالوگ‌های اغراق آمیز، بازی‌های خشک، تصنع و تکنیک ضعیف که بعدها به فیلم‌های کلاسیک کالت تبدیل شدند، زیرا آثار او را به عنوان برملا کننده ساز-‌و-‌کارهای ایدئولوژیک هالیوود و نظام طبیعی سازی آن و چالشی در برابر اندیشه‌ی همگون‌سازی نظام هالیوودی ‌دانستند. در همین فیلم‌ها و نیز در بسیاری از آثار دیگر می‌توان به مضامینی مطرح شده برخورد که در جامعه جریان دارند اما مجالی برای مطرح شدن در فیلم‌های استودیویی نمی‌یابند. در چنین فضایی است که  راجر کورمن وارد عرصه سینما می‌شود.

 

 

راجر کورمن، اهل دیترویت کالیفرنیا، از خانواده‌ای متعلق به طبقه متوسط، با تحصیلات دانشگاهی در رشته مهندسی صنایع، در اواخر سال 1948 به عنوان نامه‌رسان در کمپانی فوکس مشغول به‌کار می‌شود. او یکشنبه‌ها را مجانی کار می‌کند تا بتواند در بخش داستان به خواندن سناریوها بپردازد. اندکی بعد به‌عنوان کارشناس داستان ارتقا پیدا می‌کند. پس از مدتی آنجا را ترک می‌کند و به اروپا می‌رود و سرانجام در بازگشت به امریکا شغلی در آژانس ادبی ژولز گلدستن بدست می‌آورد. فیلمنامه‌ای به شرکت الاید آرتیستز می‌فروشد که فیلمی با نام دام شاهراه از روی آن ساخته می‌شود. با قرض گرفتن از این و آن با 12 هزار دلار و در عرض 6 روز فیلمی علمی-تخیلی با عنوان هیولایی از کف اقیانوس تهیه می‌کند. با پولی که از بابت این فیلم نصیبش می‌شود فیلم تند و سهمگین را نیز تهیه می‌کند. فیلمی که در نه روز و با بودجه ای 50 هزار دلاری ساخته می‌شود. این فیلم باعث به‌وجود آمدن رابطه‌ای طولانی و پرثمر بین او و شرکت  امریکن اینترنشنال پیکچرز می‌گردد. او طی نه روز و با 60 هزار دلار، فیلم وسترنی با نام غرب پنج اسلحه می‌سازد. فیلمی درباره آدم‌های مطرود و محدود که فیلم‌های بعدی وسترن او را به دنبال دارد: زن آپاچی، زن اوکلاهاما و هفت تیرکش. در همین سال‌هاست که او به ژانر دیگری نیز می‌پردازد، طی سالیان بعد به ساخت فیلم‌هایی در ژانر علمی- تخیلی می‌پردازد که گاه این فیلم‌ها با فضایی دلهره‌آور و گاه با چاشنی کمدی همراه می‌شوند: روزی که جهان پایان یافت، جهان را تسخیر کرد، نه این زمین،  شب هیولای خونین، جهان ماقبل از تاریخ، آخرین زن روی زمین، نبردی فراتر از خورشید، مردی با چشمان اشعه  ایکس  و ... که ایده اولیه در بیشتر آنها هراس از جنگ اتمی و یا پیامدهای ناشی از آن است. او از 1955 تا 1957دوازده فیلم می‌سازد. در فیلم حمله هیولاهای خرچنگی بار دیگر به سراغ دنیای زیر آب می‌رود. برای این فیلم از ماکت خرچنگی ساخته شده از خمیر استفاده می‌شود که 5/4 متر ارتفاع دارد و قطعات آن را با سیم به هم وصل کرده‌اند، فیلمی آمیخته با طنز و دلهره که فروش خوبی دارد. او به ژانرهای مختلفی می‌پردازد، ژانرهایی عامه پسند و پرفروش که می‌توانند سرمایه کافی را برای فیلم‌های بعدی او فراهم کنند. او از سال 1960 تا 1964 هشت فیلم براساس آثار دلهره‌آور نویسنده محبوب دوران کودکیش،  ادگار الن پو می‌سازد: دخمه و پاندول، کلاغ، داستان‌های وحشت، موره لا، گربه سیاه، نقاب مرگ سرخ، حقایقی در مورد آقای ام والدمار و سقوط خاندان آشر. او یک سه گانه کمدی سیاه (یک سطل خون، دکان کوچک وحشت، موجودی از دریای جن‌زده)، فیلم‌هایی در ژانر موزیکال( کارناوال راک، هر شب راک)، فیلم‌هایی در ژانر فانتزی ماجرایی(زنان وایکینگ و افعی دریایی، سفر، گاز-ز-ز-ز)، آثاری در ژانر جنایی-پلیسی(عروسک نوجوان، قاتل زنان راننده، من خلافکار، مسلسل کلی، مامان لعنتی)، فیلم‌هایی جنگی(حمله ارتش اسکی بازان، تهاجم سری، فن ریشتهوفن و براون)، فیلم‌هایی تاریخی ماجرایی- حادثه‌ای(اطلس، برج لندن، قتل‌عام سن والنتین)، فیلم‌هایی خلافکاری و حادثه‌ای با نام فرشتگان وحشی و ... می‌سازد. فیلم‌هایی با داستان‌هایی غیر‌عادی و رگه‌هایی ترسناک، تقطیع سریع و حرکات شناور دوربین که کاراکترهای نامتعارف، نورپردازی و ترکیب‌بندی‌های جذاب دارند. او فیلم‌هایش را در عرض چند روز می‌سازد، به‌عنوان نمونه فیلم سطل خون را در 5روز با تعداد اندکی دکور، دکان کوچک وحشت را در دو روز با دکوری از پیش موجود و موجودی از دریای جن‌زده را با استفاده از دکورهای باقیمانده از فیلم آخرین زن روی زمین(با فیلمنامه‌ای از باب تاونی) می‌سازد. او این شیوه‌ها را در بیشتر فیلم‌های خود به کار می‌گیرد تا جایی‌که این ویژگی‌ها به فرمول راجر کورمنی معروف می‌شوند. 

 

 

یکی از ویژگی های او استفاده و ایجاد فرصت برای افرادی است که بعدها سینماگرانی معروف می‌شوند. او در مسابقه دهندگان جوان، فیلمی ورزشی حادثه ای، از فرانسیس فورد کاپولا به عنوان دستیار اول، صدابردار و مکانیک فنی و از باب تاونی به‌عنوان دستیار سوم استفاده می‌کند. در فیلم فرشتگان وحشی (داستان گروهی هرج‌-و‌-مرج طلب وهنجار‌شکن واقعی که مناسک‌های خاص خود را داشتند)، و در فیلم سفر (که براساس فیلمنامه‌ای از جک نیکلسن بود و در آن مضمون مواد مخدر و حشیش و ال‌اس‌دی و هیپی‌ها پرداخته می‌شد) بازیگران دیگری به جمع او اضافه می‌شوند: جک نیکلسن، پیتر فاندا، دنیس هاپر (مثلث معروفی که اندکی بعد، ایزی رایدر را با الهام از مضامین مطرح شده در این دو فیلم ساختند و حتی با کورمن درباره تهیه‌کنندگی آن توافق کرده بودند که به دلایلی میسر نشد و در نهایت شرکت کلمبیا سرمایه گذار فیلم شد). او تهیه‌کننده نخستین فیلم  پیتر باگدانوویج (با عنوان نشانه‌ها) نیز هست. فرصت‌هایی را برای افراد جویای نام برای ساخت اولین فیلم‌هایشان فراهم می‌کند، افرادی مانند جاناتان دمی و جو دانته (فرشته‌ها با خشونت می‌آیندران هاوارد (دزدی بزرگ اتومبیل) و نیز مارتین اسکورسیزی(برتا فشنگی). رابرت دنیرو یکی از نخستین نقش‌های خود را در فیلم مامان لعنتی ایفا کرد. سیلوستر استالونه نیز نقشی در فیلم مسابقه دهندگان وحشی داشت.

 

 

او از دهه هفتاد به بعد بیشتر به تهیه‌کنندگی و فعالیت در حوزه پخش و توزیع فیلم‌ها می‌پردازد و به‌‌گونه ای از دنیای کارگردانی کناره می‌گیرد. برای اینکه کنترل بیشتری بر پروژه‌های خود داشته باشد تصمیم می‌گیرد یک شرکت فیلمسازی با عنوان نیو ورلد پیکچرز تاسیس کند. این شرکت به بزرگ‌ترین شرکت پخش و توزیع مستقل در تمام ایالات متحده تبدیل می‌شود. او به خرید حق پخش و نمایش فیلم‌های هنری اروپایی اقدام می‌کند:  آمارکورد(فدریکو فلینیفریادها و نجواها و سونات پاییزی(اینگمار برگمانداستان آدل ه و پول توجیبی (فرانسوا تروفوعموی آمریکایی من(الن رنهدرسو اوزالا(اکیرا کوروساواطبل حلبی(فولکر اشلندورفموران قانون شکن (بروس برسفورد) و .... نکته جالب اینکه او این فیلم‌های هنری را در کنار فیلم‌های بهره‌‌گیرانه اکران می‌کند. فیلم‌هایی مانند وحشت دانویچ، پرستاران کارآموز، برتا فشنگی، مامان گنده بد، کاپون، بهمن، پیرانا، مدرسه راک‌-اند‌-رل، سن جک، نبردی فراتر از ستارگان، حومه، مبارز و شعبده بازان، منطقه جنایت، مامان گنده بد 2، ساعت ترور، رقص محکومان، عشق خطرناک، وحشت درون، اربابان اعماق، هالیوود بولوار، کمربندی، رقص با مرگ، مزرعه آتش، گناهان کبیره، و ...

 

 

در سال 1983، شرکت خود را به قیمت 16.5 میلیون دلار می‌فروشد و بلافاصله یک شرکت پخش فیلم با نام کنکورد فیلمز/ نیو هورایزن به‌راه می‌اندازد، این شرکت حیطه فعالیت‌های خود را به فروش‌های خارجی، تلویزیون‌های کابلی و فیلم‌های ویدئوئی گسترش می‌دهد. او در این دهه و نیز دهه بعد با پیش فروش فیلم‌ها به بازار ویدیوی خانگی، سود سرشاری بدست می‌آورد و همچنان به تهیه فیلم‌هایی در ژانرهای کمدی حادثه ای/ ماجرایی، ترسناک و علمی تخیلی و نیز فیلم‌های خانوادگی  می‌پردازد.

 

 

نتیجه اینکه، با توجه به  فضای به وجود آمده در جامعه امریکا، به ویژه از دهه 50 به بعد، بستر مناسبی برای افرادی مانند کورمن فراهم شد تا خارج از نظام بوروکراتیک و دست و پاگیر استودیویی و رسمی به ساخت فیلم‌هایی بپردازند که از کاراکترهایی سرسری، داستان‌هایی غیرعادی آمیخته با نقد اجتماعی برخوردار بودند(یکی از فیلم‌های معروف او غریبه نام داشت. فیلمی براساس مضمون تعهد اجتماعی در سال 1961 در دوران جان اف کندی و مصادف با نهضت حقوق مدنی درباره تبعیض نژادی. این فیلم که براساس داستانی واقعی بود، در لوکیشن‌های واقعی فیلمبرداری شد. زمانی که هنوز تعصبات نژادی وجود داشت و ساخت این فیلم با تهدید‌ها و مخاطرات فراوانی روبرو بود. دو فیلم فرشتگان وحشی و سفر و بسیاری از فیلم‌های دیگرش نیز آشکارا از جریان‌های روز در جامعه ناشی می‌شدند). در این فیلم‌ها به شکل هوشمندانه‌ای از جلوه‌های ویژه، مکان‌ها، دوربین و استعدادهای تازه استفاده می‌شد، و نکته مهم اینکه با بودجه‌ای ناچیز و در عرض 5 تا 10 روز ساخته می‌شدند. برخی منتقدان فیلم‌های او را ادامه همان سنت نمایش فیلم‌های رده ب می‌دانستند (هرچند که او خود از قیاس فیلم‌هایش با فیلم‌های رده ب راضی نیست و معتقدست که فیلم های رده ب به فیلم‌هایی اطلاق می‌شدند که در دوران بحران اقتصادی به‌وجود آمده بودند، تا اوایل دهه پنجاه ادامه داشتند، و آن‌ها را معمولا با بازیگران تازه‌کار یا از رده خارج شده و  سریع و ارزان می‌ساختند. در شروع کار او، این‌گونه فیلم‌ها به دلیل فراگیر شدن تلویزیون، حکم پارامونت و فیلم‌های رنگی پر‌هزینه‌تر از دور خارج شده بودند). شاید بتوان گفت که سینمای عامه پسند او و آدم‌های دیگری مانند او، پیش‌درامدی برای سینمای زیرزمینی در دهه 1960 بود، همان سینمایی که قوانین ممیزی را نادیده می‌گرفت. هرچند که نباید این دو را با هم یکی دانست. راجر کورمن بیشتر «پاپ سینمای عامه پسند» است که با منطق، ماجراجویی، زیرکی و جرات به ساخت فیلم‌هایی قابل قبول (از منظر زیبایی شناختی و فروش) در ژانر علمی- تخیلی، وسترن، ثریلر و ... اقدام کرد. او بیرون از قید‌-و-بندهای معمولی هالیوود، رکوردی باورنکردنی از خود به جا گذاشت. یکی از اولین تهیه‌کنندگانی بود که به ضرورت و مقرون به صرفه بودن فیلمبرداری در اروپا پی برد. او حتی بارها و بارها از صحنه‌های پیش ساخته شده برای فیلم‌های متعدد استفاده کرد. او با هوشمندی در پی راه‌های تازه برای کاهش هزینه و نهایت استفاده از امکانات قابل دسترس بود. در کارنامه درخشان و پر ثمر او معرفی و حمایت و کشف استعدادهایی سینمایی نیز به چشم می خورد. حتی با نگاهی به عنوان کتاب سرگذشت او (چگونه صد فیلم در هالیوود ساختم و پشیزی از دست ندادم) می‌توان به شم و استعداد غریزی‌اش در عرصه سینما پی برد. راجر کورمن انسانی‌ست هنجارشکن، خلاق، همه فن حریف؛ یک غول. 

 

 

 

 

 روزنامه شرق،  شماره 1421 ، 29/09/1390 ، صفحه 11، سینمای جهان

 

 

 

 

 

 

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی