تاریخچه حضور افسانههای «هزار و یک شب» در سینما / مرگ خسته
نویسنده: وحیداله موسوی
هزار ره صفت هفت خوان و رویین دژ
فزون شنیدم و خواندم من از هزار افسان
قطران تبریزی
منشا هزار و یک شب را کتاب هزار افسان میدانند به معنای هزار داستان. در قرن دهم ابن ندیم شالوده داستانی هزار افسان را توضیح میدهد: زنی با قصههای خود موجبات سرگرمی سلطانی خونریز را فراهم میکند تا جان خود و زنان دیگر را نجات بدهد (زنانی که پس از یک شب همخوابگی با سلطان گردن زده میشوند). مسعودی در کتاب «مروج الذهب» خود از کتابی با عنوان «الف الخرافه» نام میبرد که به هزار شب هم معروف است(الف لیله). داستان یک سلطان، وزیرش، دختر وزیر (شهرزاد) و برده آنان(دین آزاد).
میتوان سه لایه را در کتاب هزار و یک شب شناسایی کرد: ترجمه داستانهایی پارسی(که خود از داستانهای هندی گرفته شده بودند)، لایه بغدادی و لایه مصری. شخصی به نام آنتوان گالاند با ترجمه نسخهای از این کتاب که در استانبول خریده بود آن را به غربیان معرفی کرد و در ترجمه خود چند داستان دیگر نیز به آن افزود: داستانهایی مانند «چراغ علاالدین»، «علی بابا و چهل دزد»که آنها را از نقالی مسیحی و سوری شنیده بود، از شخصی با نام هانا دیاب. به دنبال او ترجمههای بسیاری از هزار و یک شب منتشر شدند: ترجمههایی از ادوارد ویلیام لین، جان پاین، سر ریچارد فرانسیس برتن، نسخهای عربی از محسن مهدی بر اساس نسخه دستنویس سوری و ترجمه آن به انگلیسی توسط حسین هدّاوی و ...
تکنیکهای فراوانی در هزار و یک شب بکار رفته است: داستان در داستان(به عنوان نمونه شهرزاد داستان سندباد و سندباد بحری داستان هفت سفر خود را برای سندباد حمال شرح میدهد)، تکنیک بصری سازی نمایشی(جان دادن به شخصیت یا شی از طریق جزئیات توصیفی، گفتگوها و ...) تقدیر و سرنوشت، نقشمایههای تکرار شونده در داستانهای مختلف (به نحوی که پیوندی تماتیک بین خرده داستانها برقرار میشود)، راوی غیر قابل اعتماد(به عنوان نمونه در «حکایت مکر زنان»که مرد حکایتهایی درباره مکر زنان و در آخر زن حکایتی درباره مکر مردان میگویند)، عناصر کاراگاهی، جنایی(مانند «حکایت غلام دروغگو» و ...)، عناصر داستانهای علمی تخیلی(«حکایت بلوقیا » و کندوکاو او در دریاها سفر به بهشت و جهنم به عوالم مختلف، برخورد با اجنه، مارماهی ها، اژدها، و ...)
شاید نخستین اقتباس سینمایی از هزار و یک شب را ملییس انجام داده باشد: «قصر شبهای عربی». این امر چندان عجیب نیست چرا که او شعبده باز بود و ترفندها و تمهیداتی مانند مسافرت به مکانهای ناشناخته، ناپدید شدنهای ناگهانی، و ... به کرات در فیلمهای او استفاده میشد. از سوی دیگر مشاهده بخشی از یک اثر شرقی بر پرده سینماها برای بینندگان آن زمان (که مشتاق دیدن تصاویری از آدمهای شرقی بودند) جذابیت خاصی داشت. نکته اینکه آن تخیل و فضای خیالی و رویایی هزار و یک شب با روحیه ملییس جادوگر سینما همساز بود: عشق رمانتیک، شمشیر جادویی، جست و جو، هیولاها، قصر یخی، رقص اسکلتها و ...
فیلم مهم دیگر «مرگ خسته» («تقدیر»1921) نام داشت. فیلمی آلمانی و صامت از فریتز لانگ که آکنده از جلوههای ویژه و از تکنیک داستان در داستان استفاده کرده بود. در فضای اکسپرسیونیستی فیلم، مرگ سه فرصت به یک زن میدهد تا محبوبش را نجات بدهد تا شاید عشق بتواند بر مرگ غلبه کند. هر سه داستان در فضایی تاریخی رخ میدهند اما در قلمرو خیال و رویا. داستانی ماجراجویانه در فضایی پارسیگونه نزدیک به همان فضای هزار و یک شب همراه با ماجرایی عشقی و داستانی که در چین میگذرد. عناصر اغراق و از ریخت افتادگی در این سبک در خدمت روایتی به کار گرفته شد که در گذشته و در مکانهایی عجیب رخ میداد، که از عناصری تخیلی برخوردار بود، مانند فیلمهای دیگر اکسپرسیونیستی در آن دوره مانند: «گنج » (جی.دابلیو.پابست1923)، «گولم» (پل وگنر و کارل بیوزه، 1920)، «نیبلونگن» (لانگ1924) و ...
داگلاس فربنکس حقوق پخش این فیلم را در آمریکا خرید تا آن را با تاخیر در آنجا پخش کند و آن جلوههای پارسیگونه فیلم را برای فیلم دزد بغداد تقلید کند. فربنکس پیش از این فیلم در فیلمهای «علامت زورو»، «سه تفنگدار» و «رابین هوود» بازی کرده بود و به گونهای یک شمایل تقریبا تثبیت شده(به عنوان هنرپیشهای در نقشهای تاریخی و پر زد و خورد) از خود بر جای گذاشته بود. «دزد بغداد» (1924) فیلمی از رائول والش با بازی داگلاس فربنکس(همچنین تهیه کننده و نویسنده فیلم) اقتباسی آزادانه از هزار و یک شب است. داستان دزدی که در دام عشق دختر خلیفه گرفتار میشود. فیلم در زمان خود از جلوههای ویژه بسیار خوبی برخوردار بود(قالی پرنده، کوزه جادویی و هیولاهای وحشتناک) و نیز فضاسازیهای فیلم. ویچل لیندزِی از نخستین منتقدان فیلم امریکا در سال 1925در مقالهای با عنوان «جایگاه هنری داگلاس فربنکس و فیلم دزد بغداد» مینویسد: «فیلم دزد بغداد سینمای ناب بود. بر خلاف فیلم «تعصب»، تاریخ آماتورگونه، تغزل آماتورگونه، ادبیات آماتورگونه، جانب گیری خاص، احساساتگرایی مفرط یا هر گونه نشانهایی حاکی از فقدان خویشتنداری آن را مثله نکرده است». فیلم در زمان خود یکی از گرانترین تولیدات هالیوود بود(دو میلیون دلار).
بازسازی این فیلم در سال 1940به تهیه کنندگی الکساندر کردا و کارگردانی مایکل پاول، لودویگ برگر و تیم ولان انجام شد. فیلم با استفاده از تکنیک فلاشبک همان سبک هزار و یک شب را بر میگزیند... اما باز هم بیشتر عناصر فیلم پیشین را حفظ می کند: اسب پرنده، طلسمها، تبدیل شدن به حیوان، خیانت وزیر، عشق رمانتیک، غول و اجنه در بطری، قالی پرنده و ...
«شمشیر طلایی» ( 1953) فیلمی به کارگردانی ناتان اچ. یوران با بازی راک هادسن در نقش هارون الرشید بود که در فضای بغداد کهن میگذرد و عناصری از شاه آرتور و شمشیری که در سنگ فرو رفته را با آن درآمیخته است. عناصری مانند جعفر وزیر خیانتکار و جنگ افروز، شمشیر سحرآمیز و جادویی و عشق رمانتیک در این فیلم نیز تکرار میشوند. «هفتمین سفر سندباد» (1958) فیلمی خیالی به کارگردانی ناتان اچ. یوران. اولین فیلم از سهگانه سندبادی که کلمبیا پیکچرز ساخت. و از تکنیک دینامیشن (یا همان تکنیک استاپموشن) استفاده کرده بود. فیلم از دومین سفر دریایی و سومین سفر سندباد بحری گرفته شده است. سندباد در دومین سفر خود را به پای پرندهای غولپیکر میبندد و پرواز میکند و در سفر سوم خود سیکلوپها (غولهای یک چشم) به خدمه کشتی سندباد حمله میکنند. از صحنههای جالب فیلم میتوان به هنر ری هَری هاوزن در پرداخت جلوههای ویژه اشاره کرد: نبرد اژدها و سیکلوپ و نیز شمشیربازی سندباد و اسکلت. هری هاوزن بعدها با گسترش دادن همین صحنه ارتش اسکلتها را در نبرد با جیسن و همراهانش در جیسن و آرگوناتها تصویر کرد. ری هری هاوزن 11 ماه صرف تکمیل بخشهای انیممیشن فیلم کرد. سیکلوپها زن مارگونه. دو فیلم دیگر این مجموعه «سفر طلایی سندباد»(1947) و «سندباد و چشم ببر»(1977) نام دارند.
همچنین از مینی سریالهای تلویزیونی برنده جایزه ایمی میتوان به «شبهای عربی» اشاره کرد که میلی آویتال در نقش شهرزاد و داوگری اسکات در نقش شهریار ایفای نقش میکنند. این مینی سریال طی دو شب از شبکه ایبیسی در ایالات متحده و کانال یک بیبیسی در بریتانیا پخش شدند.
هزار و یک شب به عرصه انیمیشن نیز کشیده شده بود. در «ماجراهای شاهزاده احمد» فیلمی انیمیشن و آلمانی که در سال 1926 به کارگردانی لته راینیگر ساخته شد. یکی از قدیمیترین انیمیشنهای بجا مانده در تاریخ سینما. در این فیلم که از تکنیک انیمیشن سیلوئت استفاده شد، احمد به یاری علاء الدین و جادوگر کوه آتشین و یک اسب جادویی، چراغ جادو را بدست میآورد و بر جادوگر آفریقایی پیروز میشود. در پایان علاء الدین با خواهر احمد - دختر خلیفه- و احمد با پری بانو ازدواج میکنند و جادوگر آفریقایی شکست میخورد و هر 4 نفر به نزد خلیفه باز میگردند. این اثر بر اساس مجموعه گردآوری شده هزار و یک شب بوسیله اندرو لانگ و بویژه داستان شاهزاده احمد و پری بانو بود. نکته مهم اینکه انیماتورهای آوان گاردی مانند برثولد بارتوش هنرمند چک، والتر راتمن و کارل کوش در این اثر همکاری کرده بودند.
از انیمیشنهای مهم دیگر میتوان به سهگانه برادران فلیشر اشاره کرد: «پاپی دریانورد سندباد بحری را ملاقات میکند» (1936)، «پاپی ملوان علی بابای چهل دزد را ملاقات میکند» (1937) و «علاالدین و چراغ جادو» (1939). در جایی از انیمیشن 22 دقیقهای «علاءالدین و ...» شاهزاده اُلیو در انتظار ابراز عشق پاپی / علاءالدین است، پاپی رو به دوربین میچرخد و میگوید: «نمیدونم چی بگم.... من تا حالا هیچوقت تو یک فیلم تکنی کالر از عشق حرف نزدم!» «1001شب»(1969) فیلمی انیمیشن و داستانی به کارگردانی ایچی یاماموتو. این فیلم 130 دقیقهای یه دلیل پرداختن به مضمون دگرباشی مشهور است.
از پرفروشترین انیمیشنهای والت دیسنی میتوان به «علاءالدین»(1992) اشاره کرد که کسانی مانند رابین ویلیامز و اسکات وایگنر بجای شخصیتها حرف زده بودند. از انیمیشنهای متاخرتر میتوان از مجموعه تلویزیونی «سندباد: افسانه هفت دریا 2003» با صدای براد پیت و کاثرین زتا جونز نام برد.
پازولینی در سهگانه «داستانهای کانتربری»، «دکامرون» و «شبهای عربی» به مضامین مورد علاقه خود مانند مرگ، زندگی و جنسیت میپردازد. فیلم «شبهای عربی» در ایران، یمن، اتیوپی و ناپل فیلمبرداری شد. لذت جسمانی در قالب عشق، مردان و زنان را به تعالی میرساند و هم تراز هم قرار میدهد. در داستان زمرد و نورالدین این مساله به بارزترین وجهی به چشم میخورد. زمرد پیشنهاد مردان ثروتمند و با نفوذ را رد میکند و بطور تصادفی یک مرد جوان در بازار را انتخاب میکند. داستان عشق آنها فراز و نشیب بسیاری دارد و در تلاقی با داستانهای دیگران قرار میگیرد.
هیچ نشانی از شهرزاد در فیلم نیست اما تکثر داستانها و اشکال مختلف عشق محمل مناسبی برای پازولینی فراهم میکند تا دیدگاه خود درباره عشق و جنسیت را به تصویر کشد. در این فیلم به عشق پرداخته میشود، نه تنها به ابعاد مختلف آن بلکه به شادیهایی که عشق به ارمغان میآورد و همچنین به خیانتها، فریبهایی که آدمها به نام عشق مرتکب میشوند و نیز نبرد با تقدیر و سرنوشت. پازولینی در اینجا نیز مانند آثار دیگرش از منظری اینجهانی به ماخذ خود مینگرد. داستانها و شیوه داستانگویی او بیشتر در راستای انعکاس آدمها، آرزوهایشان و امیالشان و رسیدن به برابری است. این امر در انتخاب هنرپیشه ها هم نیز نمود دارد. آنان بازیگرانی آماتور هستند که مانند ستارگان سینما چندان شکیل و زیبا نیستند اما در خدمت هدف اویند. فرقی نمیکند کسی ثروتمند، فقیر، زیبا یا زشت باشد. پازولینی در پی عریانسازی روح و جسم آنهاست. و همین هدف او از ساخت سهگانهاش است: عصاره آنچه ما را انسان میکند. او ویژگیهای ژرفتر انسانی را مینوازد، آنها را در دشتهایی قرار میدهد که تمدن ابتدا از آنجا زاده شد تا انسان بودگی را پاس بدارد و قدرت عشق ورزی و تعالی رسیدن با عشق را. او در این فیلم به دوران معصومیت باز میگردد تا حقیقت و زیبایی را در آن داستانها بیابد. او با استفاده از داستان نورالدین و زمرد به عنوان نخ تسبیح، ساختاری پنج بخشی بوجود میآورد. زمرد، نورالدین را انتخاب میکند، به دلیل چشمان زیبایش، به دلیل اینکه او انسانی عادی بدون مال و مکنت است و شور و هیجان جوانیاش ... در بخش دوم یک زن، سه مرد جوان و پیرمرد و شرط بندی بین زن و پیرمرد یک حکایت سه بخشی بوجود میآورد. در بخش سوم ادامه داستان نورالدین و زمرد، دزدیدن زمرد و جستجوی مرد در پی او تصویر میشود. در بخش چهارم رویای شاهزاده، داستان عزیز و بدور دیوانه که حاوی عناصر فرا طبیعی و خیالیاند و از همان تکنیک روایی داستان در داستان بهره گرفته میشود و در بخش پنجم پایان داستان نورالدین و زمرد روایت میشود.
در این داستانها به مفاهیمی مانند لذت بدون محدودیت و برابری امیال مردان و زنان، تقدیر و سرنوشت پرداخته میشود. نورالدین بر خلاف داستان عزیز که به اختگی میانجامد، در جستجوی محبوب خود به وسوسههای گوناگون تن نمیدهد و همچنان نسبت به زمرد وفادار میماند و پایان خوشی در انتظارش است.
از نمونههای ایرانی میتوان از «شب قوزی» (1343) نام برد که جلال مقدم فیلمنامه آن را بر اساس «حکایت خیاط و احدب و یهودی و مباشر و نصرانی» اقتباس کرد، و فرخ غفاری در فضای معاصر و تهران دهه 1340 به بازسازی آن پرداخت. قوزی یک عضو گروه بنگاه شادمانی در خاتمه یکی از برنامهها دچار حادثهای شده و استخوانی در گلویش گیر میکند، به طوری که بقیه تصور میکنند او مرده است. از آن پس جسد قوزی باعث دردسر ساکنان خانهای میشود که هرکدام به شکلی آلوده هستند. آنها سعی میکنند خود را از شر جسد برهانند، اما سرانجام پلیس جسد را کشف و تبهکاران را دستگیر میکند.
با توجه به نمونههای مورد بررسی میتوان اینگونه نتیجه گرفت که به دلیل وجود قابلیتها و تکنیکهای به کار گرفته شده در حکایات هزار و یک شب، این اثر به محمل مناسبی جهت اقتباسهای مکرر در رسانه سینما بدل شده است. عینیتگرایی، عناصر تخیلی و رویایی، تعلیق، غافلگیریها، دیدگاه اینجهانی و ... در این اثر همچنان در پس آن لایههای محدودکننده ممیزان بعدی، سرکوب نشده باقی ماندهاند. نکته اینکه حکایتهای پس پرده هزار افسان و کسانی مانند پور فرِّخان(ابن میمون) پسر مزدک دبیر(ابن جرجیس الکاتب)، خورزاد(بنت الشّمس) و ماهک (هلال القمر) خود هزار و یک شب دیگری است.1 شهرزاد با قصهگویی خود سیر شهوترانیها و خونریزیهای سلطانی به نام شهریار را قطع میکند و تا ابد اعدام خود را به تعویق میاندازد. آیا خوانندگان حکایات شهرزاد نیز با غرق شدن در عالم خیال و رویایی هزار و یک شب بگونهای در پی به تعویق انداختن مرگ و روزمرهگی خود نیستند؟ اگر پاسخ مثبت باشد باید پرسید براستی چند فیلم اقتباس شده از این اثر در تاریخ سینما چنین احساسی را منتقل کرده و میکنند؟
1. شخصیت های نمایشنامه شب هزار و یکم- بهرام بیضایی
روزنامه شرق، شماره 1303،4/05/1390، صفحه 11، سینمای جهان