نویسنده: پیتر بردشا
مترجم: وحیداله موسوی
دلنشینی، غمناکی و افسون فیلم تازه «وس اندرسن» _که او با «رومن کاپولا» نوشته- با لحن اندوهگین ظریفی، جشنواره فیلم کن را افتتاح کرد. از برخی جهات، این فیلم میتوانست نمک اختتامیه جشنواره باشد. فیلمی تداعی گر عشقی جوانانه در یک آمریکای جوان تر و معصوم تر. فیلمی بسیار خوش ساخت، زیبا و مسحورکننده، هرچند تا حدودی بدون ژرفا، غریب اما صمیمانه و اساسا به سبک کلاسیک اندرسن با ظریف ترین و غریب ترین جزییات پرداخت شده: همان نماهای آشنای سرراست و ترکیب بندی هایی با حروف و طراحی هایی که ناگهان مانند طرحهای کشیده شده در دادگاه پرده را پر میکردند. فیلمهای اندرسن اغلب فضای خاص و غریب پسرونده و نسبتا نابهنجارشان را برجسته میکنند، فضایی که دنیای مدرن مودبانه از آن کنار گذاشته میشود و ساکنانش با زبانی اصلاح شده و شخصی با هم ارتباط برقرار میکنند. اکنون او ما را به سال 1965 باز می گرداند، به شهر ساحلی کوچکی در نیوانگلند با نام نیو پنزاس. اگرچه این آمریکای اندرسن است در دهه 60 که اندرسن در ذهن دارد. اندرسن برخلاف «دیوید لینچ» که نوعی وحشت ظلمانی در لایه زیرینی ظاهرا بیعیب و نقص فضای خارجی می بیند، شاهد چیز دیگری است- چیزی غریب اما کارا و خویشتندار، عالمی که مانند نوعی اسباب بازی عتیقه تیک تیک میکند و یک کودک پیشرس قدرش را بسیار میداند. خانهها و ساختمانها اغلب به خانههای عروسک های غول پیکر شباهت دارند. جارد گیلمن و کارا هیوارد، بازیگران تازه وارد، نقشهای سام و سوزی را ایفا میکنند، دو بچه باهوش و غیرمحبوب که عاشق هم میشوند. سام عضوی در دسته پیشاهنگ شهر است. یک بچه یتیم زیرک اما نه آنچنان سرد و گرم چشیده تر از سنش که علاقه شدیدی به پیپ ساخته شده از بلال خود دارد، سوزی رمانهای علمی ـ تخیلی و موسیقی فرانسوا هاردی را دوست دارد، که با یک گرامافن قابل حمل پخش میشود. وقتی آنها با هم فرار میکنند، اندرسن نشان میدهد که چگونه بحران پیامد آن ناخشنودی نسل مسنتر را افشا میکند. بیل موری و فرانسس مک دورمند والدین سوزی هستند؛ زندگانی زناشویی آنها با بحران مواجه است. بروس ویلیس نقش رییس پلیس را ایفا میکند و ادوارد نورتن رهبر دسته پیشاهنگان است. هر دو گروه آدم بزرگ ها و بچهها از افسر خدمات اجتماعی می ترسند و متنفرند، همان که اصرار دارد تا سام را به یتی مخانه باز گرداند؛ نقش او را تیلدا سوینتن با لباس آبی زرق و برقداری ایفا میکند، او به یک آدم شورشگر متخاصم از سیارهای دیگر شبیه است. فیلم نکته اصلی عجیب اما جذاب روشنفکری اش را از موسیقی بنجامین بریتن می گیرد. سوزی و همشیره هایش به تصنیف «راهنمای افراد جوان برای ارکستر» ساخته بنجامین بریتن گوش میدهند و سوزی نمایش همراه با موسیقی «توفان نوح» از بریتن را در کلیسا اجرا میکند، پژواک این کار در پرده پایانی و جنجالی فیلم آشکار میشود. موسیقی نوعی به رخ کشیدن جالب کاراکتر انگلوساکسونی این گوشه دورافتاده و جزیره نشین آمریکاست- ضعف فیلمهای اندرسن را غرایب پرافاده میدانند، اما شکوه و درخششی فرمال و حس کمدی مسحورکننده و لطیفی در «قلمرو ماه خیزان» وجود دارد. اصول زیبایی شناسی ساخته او در خدمت نوعی سینمای ضد-دیجیتال و نسبتا دست ساز قرار می گیرد و او از نوعی توانایی خارق العاده برای ساختن یک عالم کامل و متمایز برخوردار است، عالمی کاملا قائم به ذات. برای برخی ها، «قلمرو ماه خیزان» ممکن است چیزی به جز نوعی سوفله عجیب و غریب نباشد، اما این فیلم به شکل بی نظیری پخته شده است.
منبع: گاردین
روزنامه شرق، شماره 1539، 07/03/1391، صفحه 14، سینمای جهان
- ۰ نظر
- ۳۱ فروردين ۹۴ ، ۰۸:۲۸