وحیداله موسوی

وبلاگ وحیداله موسوی

وبلاگ وحیداله موسوی

یادداشت ها، مقاله ها، ترجمه ها

۲۰ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۴ ثبت شده است


دیو ایژکُف

مترجم: وحیداله موسوی

 

وقتی شما یک جایزه ویژه دستاورد کمدی به راتنر می‌دهید، مانند کاری که فریارز کلاب در همین شنبه شب پیش در منهتن انجام داد، چه کسانی برای این مراسم پیدایشان می‌شود؟ راسل سیمونزِ بازرگان و رُنالد اُ پرلمنِ میلیاردر، که آقای راتنر را برای سلیقه و علاقه‌اش به مدل‌های مد و شلوارهای خمره‌ای چزاند؛ مایکل بارکر، رئیس مشترک سونی پیکچرز کلاسیکس، که ذائقه همه چیز‌خورانه سینمایی راتنر را مورد ستایش قرار داد، و ریچارد بلزر، کمدین و ستاره سریال «نظم و قانون: اس یو وی»، که چند لحظه‌ای با گوشی همراه خود، راهب بزرگِ فریارز کلاب، یعنی جری لوئیس را احضار کرد.

 در پایان مراسم، آقای راتنر کاملا و واقعا فروتن، با کت و شلوار سفید و کفش‌های ورزشی، پشت تریبون قرار‌ گرفت و رو به آن اجتماع رنگا-وارنگ و جور-واجور با لحنی احساساتی و خود-نقادنه گفت‌ «من بهترین محصل نبودم، اما سخت‌کوش‌ترین بچه‌ای بودم که می شناختم، و مزدم را هم گرفتم.»

 تاکنون آقای راتنر 42 ساله، آدمی فعال و سخت‌کوش که از مدرسه هنرهای تیش در دانشگاه نیویورک تا عرصه ویدئویی هیپ-‌هاپ تا هالیوود را پیموده، هیچ گاه این‌چنین از خود نگفته بود. انگیزه مصمم او نه تنها محفلی برگزیده از دوستان معروف بلکه کارنامهِ کارگردانی درخور احترامی برایش به ارمغان آورده است: سه فیلم کمدی- حادثه‌ای ساعت شلوغی، که بین سال‌های 1998 و 2007 اکران شدند و درمجموع به فروش جهانی بیش از 850 میلیون دلار دست یافتند، همراه با فیلم‌های پرفروشی مانند «اژدهای سرخ»، پیش-داستانِ «سکوت بره‌ها» در سال 2002 و فیلم پرفروشی با عنوان‌ «مردان-‌ایکس:‌آخرین‌مقاومت، براساس یک داستان مصور- فکاهی 

با این وجود، آقای راتنر درست مانند هر آدم دیگری می‌داند که موفقیت‌های او با برچسب قیمت‌شان شناخته می‌شوند: در پریدن‌های او از این ژانر به آن ژانر دیده‌ایم که از او به عنوان نوعی سلاح نه چندان جدی و جهت‌دار استفاده می‌کنند و جاه طلبی‌های بیش از حد بزرگ پاپ او- بدیهی است که این ویژگی، رگه‌ای کاملا لذت‌جویانه است که از پرورش او در ساحل میامی نشات گرفته است- همیشه خوب از کار درنیامده‌اند، آن هم در صنعتی که موفقیت به عنوان نوعی قمار برد و باخت تلقی می شود.

 هیچ یک از این‌ها آقای راتنر را، که با روی خوش از لقب رت استقبال می‌کند، از لذت نوعی رنسانس فردی در این سال باز نداشته است. در همین تابستان اعلام شد که او سال آینده تهیه‌کننده مراسم اسکار خواهد بود، و وقتی معلوم شد ادی مورفی مجری این مراسم خواهد بود، دیگر جای هیچ اما-‌و-‌اگری باقی نماند.


در همین جمعه، شرکت یونیورسال فیلم سرقت از برج را اکران خواهد کرد، نخستین فیلم بلند و داستانی آقای راتنر پس از ساعت شلوغی 3 و یک کمدی با حضور بن استیلر و آقای مورفی در آن به عنوان سرکردگان یک دار-‌و-‌دسته گانگستری از دزدان جور-‌واجور که درپی انتقام گیری از یک قارون حریص (الن آلدا) هستند.

شاید از یک سو سرقت از برج، تلاش آقای راتنر برای احیای برخی از ویژگی‌های سرخوشانه و سرزنده «ساعت شلوغی» باشد، و از سوی دیگر او در این فیلم از تمام فوت-و-فن‌هایش استفاده کرده، از کارگردانی و گسترش فیلمنامه گرفته تا مناسبات دیگر. در تناسب با سبک تماشاگر-پسند او، این فیلم نوعی تلاشِ بدون پشیمانی، برای مخاطبان عام است و او از صمیم قلب آن را «بهترین فیلم من تا جایی که بلوغ من به عنوان یک فیلمساز در میان است» می نامد.

در یک سوئیت تولیدی در منهتن، چند هفته ای پیش از جلسه گرامیداشت فریارز کلاب برای آقای راتنر، مردی قوی هیکل و ریشی، مانند یک امپراتور پیروزمند روی یک کاناپه دراز کشیده بود و او کسی نبود به جز آقای راتنر. او در وقفه‌ای درحین تدوین نهایی سرقت از برج، می‌گوید که در کارنامه کاری او، حسابگری نقش بسیار اندکی ایفا کرده است.

 او می‌گوید «من دوستان کارگردانی دارم که استراتژیست هستند: می گویند "خوب، من قرارست سه فیلم حماسی بسازم، بعد هم سه فیلم موزیکال." آنان طرحی 10 ساله، 20 ساله دارند. اما من بیشتر یک آدم غریزی هستم.»

در مورد سرقت از برج، همین غریزه‌ها آقای راتن ررا مجبور کردند تا به این پروژه بچسبد حتی با اینکه این پروژه بیش از چهار سال او را از کانون توجه دور نگه داشت.

این فیلم از ایده آقای مورفی برای یک فیلم خلافکاری-‌کمدی شکل گرفت، با بازی خود او و یک گروه از ستاره‌های کمدین سیاهپوست مانند کریس تاکر، کوین هارت، دیو چَپل و تریسی مُرگان. آقای مورفی در یک مصاحبه اخیر تلفنی می‌گوید «ما می خواستیم کارمندانی پکر و دمغ در ترامپ پلازا باشیم که تصمیم می‌گرفتیم کل آن ساختمان را بزنیم. هر نوع بدبیاری که می‌توان تصور کرد، در این سرقت مسلحانه اتفاق می‌افتد.»

وقتی فیلمنامه بر دو کاراکتر اصلی و نه آن گروه متمرکز شد، آقای مورفی از پروژه کنار رفت. هرچندکه از نظر آقای راتنر، این فیلم به شکل خوشایندی «11 یار اوشن» را در ذهن تداعی کرده بود، فیلمی که قرار بود او بسازد اما آن را برای ساختن‌«ساعت شلوغی2» رها کرد. (بجای او، استیون سودربرگ فیلم های «اوشن» را به سه فرانشیز پرفروش سینمایی تبدیل کرد.)

 آقای راتنر می‌خواست جف ناثانسن، فیلمنامه‌نویس «ساعت شلوغی» این فیلمنامه را بازنویسی کند، اما او آزاد نبود. بجای او، تِد گریفین نویسنده «یازده یار اوشن»، سرقت از برج را به داستانی درباره کارگران یک اداره در یک آسمانخراش تراز اول منهتن تبدیل کرد که علیه یک دسیسه‌چین مادوف- گونه به پا می خیزند، کسی که پول‌های بازنشستگی آنان را اختلاس کرده است. (آقای ناثانسن بعدا در این نسخه فیلمنامه سهیم شد.)

 حالا دیگر چندین سال سپری شده و آقای راتنر سایر فرصت های  کارگردانی را رد کرده بود، مانند کمدی تابستانی «روسای وحشتناک» که او در تهیه آن نقش داشت. در این حین، آقای مورفی وسوسه شد که با یک کاراکتر با نام اسلاید، یک مجرم سابق که سایر اعضای بخت برگشته گروه را تعلیم می دهد، به سرقت از برج بازگردد.

 آقای مورفی با نیم‌نگاهی به فیلم‌های‌ «دکتر دولیتل» خود، اذعان می کند که با کمدی‌های گروهی نامانوس بوده است. او می‌گوید «من معمولا با میمون‌ها حرف می‌زنم، و مردم برای دیدن همین چیزها می‌آیند.»

 آقای مورفی می‌گوید که انگیزه او برای بازی در سرقت از برج، شور و سرزندگی آقای راتنر بوده: «هیچ‌گاه از فیلم برت خسته نمی‌شوید، چون او فیلمش را به جریان می‌اندازد. و فیلم او جریان دارد چون او باید به جریانش بیندازد.»

 شور-‌و-‌شوق آقای راتنر برای فیلم‌سازی- به ویژه با توجه به تارهای صوتی پرشور و حال او- بر دوستان و همکاران دیرینه او پنهان نیست.

 برایان گریزر، که شرکتش ایمجین اینترتینمنت، سرقت از برج را تهیه کرد، در نخستین ملاقات خود با آقای راتنر دریافت که او در نوجوانی، طرفدار دوآتشه آقای سیمونز، یکی از موسسین دِف جم ریکوردینگز، بوده و می‌گوید که آقای راتنر‌ «نوعی الگوریتم فرهنگ پاپ» بود که می‌شد برای بازتاب واقع بینانه این امر، مورد اعتماد قرار بگیرد.

 آقای گریزر به یاد می‌آورد که پس از دعوت از آقای راتنر برای دیدن پیش‌نمایش اولیه «روزنامه» فیلم درام-‌کمدی ران هاوارد در 1994، داستانی درباره کارهای یک روزنامه جنجالی،‌« او فقط گفت "بسیار خوب، کی می خواد اون را ببینه؟ این که یک چیز روشنفکرانه است." هیچ‌وقت واقعا این مساله به ذهن ما خطور نکرده بود. او خیلی ساده اما دقیق زده بود به خال.»

 آقای راتنر همچنین در برابر انتقادهایی که بر او وارد می شود، واکنشی صریح و ساده دارد. با اینکه فیلم «مردان- ایکس» او، بالاترین رقم فروش این فراشیز را داشته (فروش جهانی 459 میلیون دلاری)، اما او می داند که هواخواهان احساس کردند این فیلم روح آن کتاب‌های مصور فکاهی را بازتاب نداده است.

 آقای راتنر می گوید «من رفتم به طرف حادثه مهم و آن مایه مهم سرگرم کننده، و زمان چندانی صرف گسترش شخصیت‌ها نشد. فکر کردم که آن کاراکترها پیشتر تثبیت شده‌اند، و مخاطبان با آن‌ها آشنا هستند. اما شما که نمی توانید همه را راضی کنید.»

 آقای راتنر ککش هم نمی گزد اگر نوعی شاه بیت اتفاقی باشد، همان گونه که در یکی از اپیزودهای «سیمپسون‌ها»‌ خانم مدیر اجرایی یک استودیو می‌گوید نمی‌توان او را برای فیلمی مورد سرزنش قرار داد که براساس بازی صفحه‌ای استراتگو بوده زیرا «برت راتنر تدوین نهایی آن را به عهده داشته است نه او.»  

 آقای راتنر می‌گوید‌ «خوشحال هستم، به خاطر برخی‌ها که فکر می‌کنند دارند دمار از روزگارم درمی‌آورند.»

 آقای ناثانسن، که در کارنامه فیلمنامه‌نویسی او فیلم‌هایی از اسپیلبرگ مانند «اگه می تونی منو بگیر» و «ترمینال» وجود دارد، می‌گوید که موفقیت آقای راتنر او را به هدفی آسان برای هرکسی که از صنعت فیلم کینه به دل دارد، تبدیل کرده است.

 آقای ناثانسن می‌گوید «واقعیت اینکه برخی آدم‌ها به شما گیر می‌دهند به ویژه اگر شما کسی مانند برت باشید، که تصمیم گرفته در زندگیش و عقایدش پنهان کاری نکند.» او در‌ادامه می‌افزاید «ما در دنیایی زندگی می کنیم که گاه-‌و-‌بیگاه متظاهرانه می‌شود، و برت آدم متظاهری نیست. فیلم‌هایش ابدا متظاهرانه نیستند. آن‌ها فیلم‌های واقعا خوش‌ساخت تجاری هستند.»

 آقای راتنر درباره انواع فیلم‌هایی که می‌سازد دچارهیچ توهمی نیست اما می‌گوید که آن‌ها نیز هنوز درخور احترام‌اند. او می‌گوید «واقعا خنده‌دار است آن نگاهی که مردم نسبت به فیلم‌های تجاری دارند. اما در مقایسه با آن فیلم‌های هنری متظاهرانه، فیلم ساختن برای میلیون‌ها آدم، مخاطبان سینمای بدنه، واقعا مستلزم مهارت بسیار بیشتری است.»

 آقای راتنر می‌گوید هیچ‌گونه فخرفروشی آن‌چنانی در میان هم‌‌سلکانش وجود ندارد، او به عنوان نمونه به رفاقت خود با رومن پولانسکی اشاره می‌کند، کارگردان‌ «محله چینی ها» و «بچه رُزمری»، که در «ساعت شلوغی 3» ظاهر شد و صندلی کارگردانی او را آقای راتنر در خانه خود در لس آنجلس نگه می‌دارد.

 اخیرا، آقای راتنر می‌گوید، در گستاد به ملاقات آقای پولانسکی رفته، جایی که او سرقت از برج را برای او نمایش داده، و آقای پولانسکی نیز در عوض فیلم جدیدش را به او نشان داده «کشت و کشتار» اقتباسی از نمایشنامه یاسمین رضا با عنوان‌ «خدای کشت و کشتار

 آقای راتنر می‌گوید‌ «می بینید‌، تفاوت در این‌جاست. فیلمسازان می‌دانند که فیلم خوب ساختن چقدر سخت است، فرقی نمی‌کند در چه ژانری باشد.» (یکی از نمایندگان آقای پولانسکی از هرگونه اظهار‌نظری در این‌باره خودداری کرد.)

 آقای استیلر، که از 15 سال پیش آقای راتنر را می‌شناسد اما هرگز پیشتر در فیلمی از او بازی نکرده بود، می‌گوید چیزی آرام‌بخش درباره دیدن او در حال کارگردانی فیلمی 85 میلیون دلاری مانند سرقت از برج وجود دارد.

 اقای استیلر می‌گوید‌ «گاهی شما تقریبا فکر می‌کنید که برت ظاهرا می‌خواهد یک‌دفعه یک میلیون مایل در ساعت، آن‌هم در جهاتی کاملا مختلف حرکت کند.» اما «واقعا استعداد می‌خواهد که بتوانی همه را اداره کنی و این ماشین بزرگ را هرروز به جلو هل بدهی.» آقای استیلر در ادامه می‌گوید «از بسیاری جهات او یک اسطوره‌ است. اما شخصیت روراست و اصیلی نیز دارد.»

 با اینکه او دلمشغول اسکار و طرح‌های بعدی خود برای ساخت‌ «39 سرنخ»‌است، فیلمی که آقای ناثانسن دارد با اقتباس از آن مجموعه کتاب‌های ماجراجویانه اسکولاستیک معروف، فیلمنامه‌اش را می‌نویسد، آقای راتنر به‌شدت مشغول سر-‌و-‌کله زدن با سایر کارهای آتی است، از جمله کاری که او‌ «پروژه ی رویایی»‌اش می نامد: نسخه‌ای سینمایی از یک موزیکال اجرا شده در برادوی با عنوان‌ «رذل».

 شاید، در واکنش به خبرنگار ابرو کلفتی که در برابر او نشسته، آقای راتنر به این نکته پر‌شور اشاره می کند که آماده است به سراغ فیلم‌هایی برود که هیچ‌کس انتظار ندارد او آن‌ها را بسازد.

 او می گوید «آدم‌هایی که دست به عصا راه می روند، واقعا به هیچ‌جایی نمی‌رسند. آن‌ها یک کار را بارها و بارها انجام می‌دهند. من همیشه با خودم کلنجار می‌روم، و گیرم شکست بخورم یا برعکس، اما من در پیش خودم شکست نمی‌خورم. من به این تجربه دست زدم، و این من را برای بار دیگر که می خوام چنین کاری را انجام بدهم، آماده کرد.»

 28 اکتبر، 2011

http://www.nytimes.com

 روزنامه شرق، شماره 1388، 17/08/1390، صفحه 10، جهان سینما