وحیداله موسوی

وبلاگ وحیداله موسوی

وبلاگ وحیداله موسوی

یادداشت ها، مقاله ها، ترجمه ها

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «گوئینت پالترو» ثبت شده است

زوریانا کِیت

 مترجم: وحیداله موسوی

(رویترز)- استیون سودربرگ، کارگردان برنده‌ی اسکار به کاوش درباره‌ی این مسئله می‌پردازد که چگونه یک ویروس کشنده از طریق فردی به فرد دیگر منتقل می‌شود، تا جایی که به تمام دنیا «سرایت» می‌کند.

فیلم، که طی پایان هفته‌ی گذشته در جشنواره‌ی ونیز اکران شد و به فیلم پرفروش سینماها در جمعه تبدیل شد، از یک گروه تمام و کمال بازیگران بهره می‌برد که در بین آنان اسامی افرادی مانند مانند مت دیمن، گوئینت پالترو، کیت وینسلت، لاورنس فیشبُرن و جود لا به چشم می‌خورد.

 سودربرگ که برای کارگردانی فیلم‌هایی مانند سه‌گانه‌ی «اوشن»،«ارین براکوویچ» و «قاچاق» شهرت دارد، به مصاحبه با رویترز نشست تا درباره‌ی این فیلم خود، آنچه درباره‌ی ویروس‌ها می‌داند و این‌که چرا تصمیم گرفته فیلمسازی را کنار بگذارد، حرف بزند.

 

«سرایت» درباره‌ی ویروسی است که هیچ درمانی برای آن وجود ندارد و آدم‌ها را می‌کشد. با هراس‌های ناشی از سارس، ان1 اچ1 و آنفولانزای مرغی، این ترسی است که امکان دارد هر کسی به آن مبتلا شود.

 درست است، (ویروس) حرف نمی‌زند و مغزی ندارد، اما زنده است و می‌خواهد زنده بماند و خود را تکثیر کند. من واقعا احساس می‌کردم که این می‌تواند دستمایه‌ی بسیار خوبی برای سینما باشد، زیرا شما نمی‌توانید یک زندگی برای خود بسازید که در آن میکربی وجود نداشته باشد.

 به محض اینکه کسی به ویروس مبتلا می‌شود، مرگ به سراغش می‌آید، بنابراین به یکی از آن فیلم‌های زامبی، اما بدون وجود هیچ زامبی در آن، شبیه است.

 مت (دیمن) یک زامبی می‌خواست. او مدام درباره‌ی استفاده از یکی از آن‌ها حرف می‌زد. دائم می‌گفت اگر زامبی داشته باشیم یک عالمه پول پارو می‌کنیم. من گفتم،«گوئینت را صدا کن! ببینیم چنان چیزی را می‌خواد یا نه.»

 این ششمین فیلم شما با مت است. چه چیزی در او هست که شما را واداشت در فیلم «سرایت » از او استفاده کنید.

 او یکی از معدود آدم‌هایی است که می‌توانند در هر دو قطب طیف بازی کننداو می‌تواند هر آدمی باشد، و در عین حال جیسن بورن باشد. در فیلم «سرایت»، کاراکتر او باید کاملا و قطعا طبقه‌ی متوسطی می‌شد. از این جهت، مت حرف ندارد چون از آن هنرپیشه‌هایی نیست که بیاید و بگوید، «من می‌خوام حضورم تو صحنه حس بشه.» هیچ نشانی از تکبر در او نیست. او خود را به داستان مهم‌تر می‌سپارد و از اینکه لحظه به لحظه با آن روبرو شود، مشکلی ندارد.

شما با افراد بسیاری مشورت کردید تا به درک درستی از آن جنبه‌ی علمی ماجرا دست یابید. بیشتر مخاطبان از چنان چیزهایی اطلاع ندارند. چرا این مسئله برایتان مهم بود؟

به عنوان یک سینمارو، هر چه عالم فیلم ظریف‌تر و متقاعد کننده‌تر باشد، راضی‌تر خواهم بود. شما به سینما می‌روید تا جابجا شوید، تا به یک سواری بروید، و این نوعی سواری خواهد بود که اصلا نمی‌توانید در آن لحظه‌ای که لامپ‌های سالن روشن می‌شوند، فراموشش کنید زیرا مجبورید برای برخاستن دسته‌ی صندلی را لمس کنید.

با مشورت با آن افراد، شخصا چه چیزی درباره‌ی محافظت از خود در برابر آن ویروس آموختید؟

بیشتر، دست‌هایم را می‌شویم. بهداشت دست، طبق نظر افراد طرف مشاور ما، ظرف سه دقیقه از بین می‌رود. لمس کردن صورت واقعا بد است. آن‌ها گفتند که طی فصل شیوع آنفولانزا، اگر موفق شوید از گردن به بالای خود را لمس نکنید، شانس بهتری برای سالم ماندن دارید.

 شما چند صحنه‌ای در فیلم تان وجود دارد که از میمون‌های یک آزمایشگاه به عنوان سوژه‌های مورد آزمایش برای درمان ویروس استفاده می‌شود. آیا فکر نمی‌کنید که شاید این مسئله، باعث اعتراض محافل حمایت از حقوق حیوانات شود؟

شاید. باید هم بشود. قضیه گونه‌ای موضوع کاملا متغیر است. فقط می‌توانم این را به شما بگویم که در این چند صحنه‌ی کوتاهی که ما آن میمون‌های رسوس را در قفس نشان می دهیم، واقعا فیلمبرداری به چیزی آزاردهنده تبدیل شد، زیرا آن‌ها می‌دانند چه خبر است. آن‌ها می‌دانند که در یک قفس‌اند و این‌که شما آن‌ها را در آن‌جا گذاشته‌اید و این چیز خوبی نیست. یکی بود که ما از او فیلمبرداری می‌کردیم- به دستانش قفل زده بودند و داشت دور خودش می‌چرخید و سعی می‌کرد راه خلاص شدن از آن را کشف کند. بعد به شما نگاه می‌کند. او می‌‌داند. آزاردهنده است.

 

بازنشستگی، «اوشن‌ها» و برنی ماک

 

شما از بازنشستگی گفته‌‌اید، اما بازهم قرارست سه فیلم دیگر بسازید. چند سالی طول می‌کشد، اینطور نیست؟

نه، 18 ماه. در طی چند هفته، فیلمی درباره‌ی یک رقاص مرد استریپ‌تیز با بازی چانینگ تاتوم شروع خواهم کردم. ما با هم بر روی «قاتی پاتی» (فیلم بعدی) کار کردیم. بعد در فوریه به فیلم «مردی از یو.ان.سی.ال.ای» و در ژوئن  «Liberace »  خواهم پرداخت.

بنابراین پس از این فیلم‌ها، شما واقعا از دنیای فیلمسازی کنار خواهید رفت؟

نامش را هر چه می‌خواهید بگذارید- وقفه، فرصت مطالعاتی. فقط می‌خواهم مدتی ناپدید شوم و بس.

 برای همیشه؟

 این، آن چیزی نیست که خواهانش باشم. باید این کار را انجام بدهم. من واقعا مدت مدیدی خیلی با سرعت پیش رفته‌ام. از زمان ساخت «خارج از دید» بی وقفه این کار را انجام داده‌ام. خیلی کار است.

طی این فرصت می‌خواهید چه کار کنید؟

 نمی‌دانم. با مردم مصاحبه کنم. من تا حالا چندین بار این کار را انجام داده‌ام و واقعا از آن لذت برده‌ام. من یک کتاب مصاحبه با یک فیلمساز انجام دادم و واقعا حرف نداشت، از این‌که با او قدم و درباره‌ی مسائل گوناگون با او حرف بزنم و بپرسم «چه طوری این کار را کردی؟»، «چه طوری جور شد؟» من این پروسه را دوست دارم. من خودم یک آدم پردازشگرم. دوست دارم درباره‌ی چگونگی انجام چیزهایی حرف بزنم که برخلاف معنایشان است.

 اگر در آینده تصمیم بگیرید دوباره به عالم سینما برگردید، آیا امکان دارد که باز هم یکی دیگر از آن فیلم‌های اوشن را بسازید؟

 نه بدون برنی ماک. یک جمع واقعا بی نظیر داشتیم و ما نمی‌توانیم بدون او انجامش بدهیم. ما واقعا با آن فیلم‌ها، یک مرتبه یک عالمه پول پارو کردیم. (عوامل) همه یکدیگر را دوست داشتند، از باهم بودن لذت می‌بردند. از دست دادن برنی یک تراژدی هولناک بود. او یک آدم نازنین مثال زدنی و خوش مشرب بود.

فیلم‌های اوشن موفق‌ترین آثار شما نیز محسوب می‌شدند. آیا به رکورد فروش فیلم‌هایتان در گیشه توجه می‌کنید؟

 برای من، تمام لذت در همین ساختن فیلم خلاصه می‌شود. به محض این‌که آن‌ها را می‌سازم و تحویل می‌دهم، به سراغ چیز جدیدی می‌روم. اگر درباره‌ی نتایج بیندیشید، بر توانایی شما برای ساختن چیزها در زمان حال تاثیر خواهند گذاشت. شما هرگز نمی‌خواهید که شور و شوق و نگاه آماتورگونه‌ی خود را از دست بدهید. شما همواره می‌خواهید تصمیم‌های خلاقانه‌ای براساس همان معیاری بگیرید که در زمان 15 سالگی مدنظرتان بود. نکته‌ی مهم، همان خود تجربه است.  

لس آنجلس(رویترز)، 5سپتامبر 2011  

روزنامه شرق، شماره 1342، 22/06/1390، صفحه 10، سینمای جهان