به دلیل تحولات اجتماعی و صنعتی در اواخر دهه های 60 و 70 در امریکا، هالیوود نیز دچار تحول شد و نسل جدیدی از فیلمسازان پا به عرصه سینما گذاشتند. این فیلمسازان به سنت روایی کلاسیک عشق میورزیدند. تداوم کار و آزادی عمل آنان منوط به ساخت و موفقیت مالی بلاکباسترها بود. با اینکه اسپیلبرگ از بطن دهه 60 و آن دو جریان ضدفرهنگ و بدبینی ناشی از واترگیت و ویتنام بیرون آمده اما فیلمهایش در هیچیک از این دو قطب نمیگنجند. فیلمهای او بیشتر در راستای رعایت قوانین تداومی به ارث رسیده از سینمای کلاسیکاند. اسپیلبرگ یکی از کسانی بود که توانست قابلیتها و استعداد خود را برای ساختن بلاکباسترها به تهیهکنندگان بقبولاند. او همگام با تحولات تکنولوژیکی روز پیش رفته و با آمیختن جلوههای ویژه و صحنههای خیرهکننده تماشایی (از مشخصههای اصلی فیلمهای پول پاروکن) با روایتهایی عمدتا اقتباسی (برگرفته از رمانهای پرفروش، شخصیتهای معروف داستانهای کودکانه، ماجراجویانه، داستانهایی واقعی، سرگذشت نامهها و ...) آثاری پرفروش بسازد و سیر فیلمسازیش را ادامه بدهد. بخشی از این موفقیت ثمره تحولاتی بوده که در زمینه بازاریابی و راههای تازه برای کسب درآمد و درنتیجه تامین هزینه کافی برای ادامه حیات به وجود آمده است (مانند فرمولهایی که فیلم آروارههای او بنا نهاد یا ادغام استودیوهای هالیوودی و شرکتهای دیگر برای کاهش ریسک تولید، دنبالهسازیها و نیز ساخت فرانشیزها برای برخوردار شدن از امتیازات ویژه حاصل از فیلمها). جالب اینکه هرگاه او سعی کرده از این فرمولها تخطی کند، فیلمهایش چندان فروش خوبی نداشتهاند(فیلمهایی مانند امپراتوری خورشید، رنگ ارغوانی، آمیستاد و ...). از سوی دیگر با آزادی عملی که او در هالیوود به دست آورده، توانسته درونمایهها و دغدغههای خود را تا حدودی در فیلمهایش بروز دهد. در بیشتر فیلمهای او خانواده نقشی محوری دارد. فروپاشی خانواده محوری، فقدان پدر در ای. تی و تجسم از خودبیگانگی در بسیاری از فیلمهای او تکرار میشوند. در بیشتر این فیلمها کودکان یا حتی بزرگسالان با موجوداتی بیگانه مانوس میشوند. فیلمها نوعی راهحلهای خیالی برای مسائل اجتماعی عرضه میکنند که به شکلی خیالی نیز به پایان میرسند. در بیشتر فیلمهای او تنش بین والدین (به ویژه پدر)- کودک مشهود است: والدین اغلب یا بیاعتنا، یا غایبند: غیبت پدر الیوت در ای. تی، روابط تنشآمیز ایندی با پدرش (با بازی شون کانری) در ایندیانا جونز و آخرین جنگ صلیبی که در صحنهای فلاشبک ترسیم میشود، بیاعتنایی پیتر پن بزرگسال به دو فرزندش در هوک و ... یا حتی اشاره به فرزندان طلاق: جدایی والدین تیم و لکس در پارک ژوراسیک، در جنگ دنیاها، در ای.تی و... در نتیجه فرزندان به جایگزینهایی پناه میبرند (مانند موجود بیگانه، هواپیما و ...) یا گویی همین مساله طلاق و جدایی والدین غیرمستقیم به خلق تنشها و مخمصههایی مصیبتبار منجر میشود یا بهتر است بگوییم فرزندان را در معرض خطرات قرار میدهد. در واقع مانند فیلم پرندگان هیچکاک که هرگاه تنش بین کاراکترها به اوج میرسد، پرندگان حملات خود را آغاز میکنند، در اینجا نیز فرزندان خانوادههای فروپاشیده با مخمصههایی دشوار روبرو میشوند. جرقه این مخمصهها از طریق همین روابط سست خانوادگی بنیان نهاده میشوند. اما نکته اینکه این تنشها در پایان فیلمها حل و فصل میشوند: با پدری جایگزین (آن مرد دانشمند مهربان که در پایان فیلم ای.تی در میان خانواده پذیرفته میشود) یا با تلاش پدر برای جمع کردن کانون متلاشی شده خانواده (جنگ دنیاها، گزارش اقلیت...). بیشتر فیلمهای او ماهیتی خوشبینانه دارند. برخیها فیلمهای او را به احساساتگرایی اغراق شده و اخلاقگرایی از مد افتاده متهم میکنند (شاید بیدلیل نیست که او فیلمهای فرانک کاپرا را دوست دارد.) پیتر بیسکیند در کتاب خود ایزی رایدر، گاو خشمگین: چگونه نسل سکس و مواد مخدر و راک اند رل هالیوود را نجات داد می نویسد «او مخاطب را مانند یک کودک بار میآورد، تماشاگر را کودک میپندارد، سپس او را با صدا و صحنههای تماشایی، طنز سطحی، خود-آگاهی زیبایی شناختی و بازتاب نقادانه تحت تاثیر قرار میدهد.» ژان لوک گدار در فیلم در ستایش عشق، او را متهم میکند که از فهرست شیندلر به عنوان وسیلهای برای منفعت بردن از تراژدی استفاده کرده در حالی که همسر اسکار شیندلر فقیرانه در آرژانتین زندگی میکند.
نکته دیگر اینکه، فیلمهای او مملو از ارجاعاتاند. بر-و-بچههای نسل سینما، کلاسیکهای هالیوود را ستایش میکردند، به همین دلیل است که در فیلمهای او شاهد نوعی بینامتنیت هستیم، ارجاعاتی به سریالها و داستانهای عامهپسند و فیلمهای معروف سینما. به عنوان نمونه، در آروارهها از حرکت دوربین به جلو و زوم به عقب (ارجاعی به سرگیجه هیچکاک)، در برخورد نزدیک از نوع سوم یا برخی فیلمهای دیگرش از عدسیهای زاویه باز (یادآور ولز، وایلر و حتی فیلمهای نوآر) و از ژانرهای آزموده شده استفاده میکند: علمی-تخیلی، حادثهای-ماجرایی، ثریلر و ... ادامه سنت هالیوود، گونهای نوستالژی برای اسپیلبرگ است. براستی تا به حال چند بار خود را به جای قهرمانان فیلمهای اسپیلبرگ فرض کردهاید، بهجای الیوت، آن پسربچه که همراه با آن موجود فضایی سوار بر دوچرخهاش از جلو ماه میگذرد، یا بهجای ایندیانا جونز که در گوشه و کنار جهان به ماجراجویی مشغول است یا ... شاید خود او یکی از جالبترین جملات را درباره خودش گفته باشد، درباره فیلمسازی که رویاهایش را به مردم میفروشد. «من بنوعی رویاهایم را تعبیر و تفسیر میکنم و از آنها فیلمی میسازم و مردم هم آنها را میبینند و به بخشی از رویاهایشان تبدیل میشود.»
روزنامه شرق، شماره 1431، 11/11/1390، صفحه 11، سینمای جهان
- ۰ نظر
- ۲۲ فروردين ۹۴ ، ۱۷:۰۵