وحیداله موسوی

وبلاگ وحیداله موسوی

وبلاگ وحیداله موسوی

یادداشت ها، مقاله ها، ترجمه ها

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «معمر قذافی» ثبت شده است

تاد مک‌کارتی

مترجم: وحیداله موسوی

غرش‌های طنز شوکه‌کننده و زننده تفنگ ساشا بارن کوهن در «دیکتاتور» بیشتر به هدف می‌خورند، نوعی تقلیدهای سخره‌آمیز خود-آگاهانه و خشمناک درباره یک مستبد دیوانه خاورمیانه‌ای که طی دیداری دیوانه‌وار از شهر نیویورک چشم و گوش‌اش باز می‌شود_البته نه چندان باز باز. کوهن پس از فیلم ناامیدکننده «برونو»، به حوزه کمیکی گام می‌گذارد که بین متلک‌های رزیلانه سیاسی و پست‌ترین فارس‌های جسمی در نوسان است، تا اغلب تاثیری سرگرم‌کننده و گاه‌و‌بیگاه خنده‌دار به‌وجود بیاورد. این اثر قراردادی‌ترین فیلم روایی-محور اوست، بدون آن اداهای متکلفانه برای خلع سلاح کردن آدم‌ها در موقعیت‌های واقعی، و با اینکه در نظر بخشی از مخاطبان غالب بیش از اندازه افراطی جلوه خواهد کرد، اما طرفداران بارن کوهن عموما با استقبال از آن سود خوبی در گیشه‌ها نصیب آن خواهند کرد.

فیلم «دیکتاتور» که «به یاد گرامی کیم ژانگ-ایل» تقدیم شده، همان‌که جایگاه احترام‌برانگیز کمیکی در «تیم امریکا: پلیس جهانی» به خود اختصاص داده بود، با در نظر گرفتن حد و اندازه تکبر و تعداد نشان‌هایی که آدمیرال علاء‌الدین (بارن کوهن) وادیا به خود آویخته فقط می‌توانست با نیم‌نگاهی به دو مستبد گذشته، معمر قذافی و صدام حسین ساخته شود. علاء‌الدین که بی‌درنگ به دلیل ریش انبوه و سیاهش برجسته می‌شود، از سن 7 سالگی بر مسند قدرت بوده، او حتا منسوبان نزدیک و ارزشمند خود را نیز به بهانه کوچک‌ترین بی‌احترامی به پای چوبه دار فرستاده و دیواری از عکس‌های فتوحات عشقی معروف‌اش دارد، که جدیدترین‌شان مگان فاکس است، که در این‌جا پس از شبی کاملا خاطره‌انگیز با شتاب از فیلم بیرون می‌رود.

علاء‌الدین مانند هر دیکتاتور بدنامی، دست‌کم به یک بدل نیاز دارد تا دشمنانش را از خود دور کند و حتا گاه‌و‌بیگاه مورد سوء‌قصد قرار بگیرد، که همین مسأله در فیلمنامه سریع بارن کوهن، الک برگ، دیوید مندل و جف شیفر او را به دردسر می‌اندازد. تمیر (بن کینگزلی) رد دست راست و آزرده علاء‌الدین، چوپان خل وضعی را پیدا می‌کند که شبیه رئیسش‌ است، و در سفری به نیویورک، نقشه‌ای می‌ریزد تا آن فرد بدل را به‌جای فرد واقعی برای سخنرانی به سازمان ملل بفرستد. همچنین تمیر آن بدل را به امضاء قانون اساسی جدید و دمکراتی وادار خواهد کرد که در واقع او و نزدیکان متعدد تجاری او، و از همه مهم‌تر یک سرمایه‌دار چینی (بابی لی) را بسیار ثروتمند خواهد کرد.

علاء‌الدین که کنار گذاشته شده و ریشش را تراشیده‌اند، برای نخستین بار در زندگانیش به یک آدم عوام‌الناس تنزل می‌یابد_و آن‌هم در ایالات متحده. موفق‌ترین طنز فرهنگی در بخش زیادی از فیلم از رابطه تقریبا تصورناشدنی بین علاء‌الدین، که نام الیسن برگز را برای خود برمی‌گزیند، و زویی (انا فاریس مو-‌قهوه‌ای) مدیر گیاهخوار/ فمینیست/ بالفطره اصلاح‌طلب سیاسی فروشگاه Free Earth Collective نشأت می‌گیرد، که علاء‌الدین نخستین بار او را در یک تظاهرات اعتراضی علیه خودش می‌بیند. چند دستمایه کاملا آشوبگرانه فیلم از سوء‌استفاده تکان‌دهنده کلامی و گاه فیزیکی این فرد ناخوانده از مشتریان فروشگاه و کارمندان و خود زویی ناشی می‌شود، که گاهی با شنیدن حملات متعدد او به تک‌تک نژادها، رنگ‌ها و باورها آزرده می‌شود اما اغلب اوقات به‌نظر نمی‌رسد که بفهمد علاء‌الدین دارد چه مزخرفاتی می‌گوید.

خنده‌های از ته دل بیشتر از نوعی دیدار دوباره و نامنتظره او با نادال (جیسن منتزوکاس) دانشمند سرپرست پروژه موشکی و متخصص اتمی پیشین او نشأت می‌گیرد، که علاء‌الدین فکر می‌کرده او را اعدام کرده اما اکنون در میان پناهندگانی است که در رستوران «مرگ بر علاء‌الدین» ازدحام کرده‌اند. غایت‌های طنز سیاه سیاسی فیلم در صحنه‌ای هوشمندانه و فوق‌العاده در یک بالگرد توریستی بر فراز منهتن ظاهر می‌شود که یک زن و شوهر مسن‌تر امریکایی با گوش دادن به حرف‌های این دو کاراکتر با ظاهر مشکوک که به زبانی خاورمیانه‌ای آمیخته با عبارات انگلیسی مانند 9 سپتامبر (آن‌ها در واقع دارند درباره یک اتومبیل پورشه حرف می‌زنند)، امپایر استیت بیلدینگ و مجسمه آزادی و سروصداهای انفجاری که از خود در می‌آورند، وحشت زده و مضطرب می‌شوند. غایت‌های کمدی زننده جسمی در دو صحنه در فروشگاه به اوج خود می‌رسند، یکی در صحنه‌ای که زوئی باید به این دوست عجیب و غریبش یاد بدهد که چگونه به خودارضایی دست بزند و دیگری در صحنه زایمان اضطراری که در آن علاء‌الدین، پس از اینکه موفق می‌شود نوزاد را ببیند، با بلاهت می‌پرسد: «سطل آشغال کجاست؟ دختره.»

در پایان، طبعا، در جریان امضا بسیار قابل‌ انتظار قانون اساسی دمکراتیک جدید شاهد برخورد غیرقابل اجتناب دو علاء‌الدین، واقعی و ساختگی، هستیم. لری چارلز، که هر دو فیلم «برات» و «بورنو» را برای بارن کوهن کارگردانی کرده بود، با چنان شیوه کاملا بی‌پیرایه و سرراستی کارگردانی می‌کند که صرفا در خدمت اعتلای تلاش‌های کمیک بازیگر ستاره فیلم قرار می‌گیرد، اگرچه این بار بدون آن جنبه‌های مستند ساختگی. این دو هنوز هم می‌دانند که کی باید بس کنند؛ مدت زمان این فیلم 84 دقیقه است، فقط دو دقیقه بیشتر از دو فیلم پیشین.

اگرچه کارگردان به پایانی شاد می‌رسد، البته تا حدودی شاد، اما این فیلم موشکافانه‌تر و از نظر عقلانی خوشایندتر از چیزی است که آدم انتظار دارد و از نوعی سخن گوشه‌دار سیاسی برخوردار است که احساسات موافق و ضد امریکایی را به دلایل مختلف جریحه‌دار خواهد کرد. موسیقی فیلم سرزنده و متنوع است.

فیلم که بیشتر بخش‌هایش در نیویورک فیلمبرداری شده، مکان‌های اصلی خارج از امریکای آن به سبک شبه-شرقی‌گونه میدان اسپانیا (Plaza de Espana) در سویلِ اسپانیا است، که در فیلم «لارنس عربستان» برای باشگاه افسران بریتانیایی مورد استفاده قرار گرفت.

 منبع   :هالیوود ریپورتر

روزنامه شرق، شماره 1535، 02/03/1391، سه شنبه، صفحه 16، جهان سینما