وحیداله موسوی

وبلاگ وحیداله موسوی

وبلاگ وحیداله موسوی

یادداشت ها، مقاله ها، ترجمه ها

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «راشمور» ثبت شده است


دیوید گریتن
مترجم: وحیداله موسوی
جدیدترین فیلم از وس اندرسن کارگردان، که امروز در جشنواره فیلم «کن» به نمایش درآمد، از نوعی بازگشت حکایت می‌کند. فیلم‌های او نوعا مملو از بزرگسالان ناکارا و مرفه ‏اند، اما در «قلمرو ماه خیزان» نقش‌های اصلی را یک دختر و پسر 12 ساله ایفا می‌کنند-آن هم پس از 14 سال ‏ که اندرسن در فیلم «راشمور» از کاراکترهایی جوان استفاده کرد. سال 1965 است و عشاق جوان سام و سوزی (با بازی‌های چهره‌های تازه‏ای با نام ‏های جارد گیلمن و کارا هِیوارد) در جزیره‏ای بکر مانده، با نام نیو پنزان، زندگی می‌کنند، جایی ‏که فقط از طریق قایق مسافربری به نیوانگلند راه دارد. این نکته ‏ای معنادار است. اندرسن دوست دارد نگاهش را بر جوامعی خاص، بسته و کاراکترهای ساکن در آن ها بیفکند. ماجرای عاشقانه نامحتمل سام و سوزی نوعی گذر از شکاف طبقاتی است. سامِ عینکی یک بچه یتیم است و یک آدم در‏ به ‏در، رفقایش در دسته پیشاهنگی جزیره او را تحقیر می‌کنند و حتی والدین غیرواقعی‏اش. سوزی یک دختر عبوس‏ چهرهِ دو وکیل ثروتمند اما ناشاد است (فرانسس مک‏ دورمند و بیل مورِی). سر و سرّ عفیفانه آن ها ناممکن به ‏نظر می‌رسد- در نتیجه می‌گریزند. 
ناپدید شدن آنان در دل طبیعت وحشی، آن هم درست پیش از اینکه همه انتظار یک توفان شدید را دارند، زنگ خطر را به صدا درمی ‏آورد. اما تلاش‌های بزرگسالان برای یافتن این فراریان بی ‏ثمر است. بروس ویلیس، که در این‏جا در نقشی ضدتیپ به‏ کار گرفته شده، کلانتر ناکارای جزیره است، که به شکلی نومیدانه عاشق و دلباخته مک‏ دورمند است. ادوارد نورتن سر پیشاهنگ راسخ و بدون احساسی‏ است که نیروهای جوانش را در ماموریت نجات رهبری می‌کند. 
او با جدیت می‌گوید «این یه جشن تفحص نیست؛ بلکه یه شانسه واسه انجام دادن یه کار پیشاهنگی درجه یک.»
اما باز هم، بچه‌ها فیگورهایی برای خنده‏ اند، زیرا با تصورات متعارض آن ها درباره زندگی سخت و واقعیت روبه‌رو می‌شویم. سام ترتیب کارها را می‌دهد و بی‏ قیدانه پکی به پیپ کوچکش می‌زند، آن ‏هم در حالی‌که به مهارت‌های بیرون از خانه ‏اش می‌بالد. در حالی که دارد یک چمدان زردرنگ گران‏قیمت را حمل می‌کند، سوزی عازم می‌شود. (یکی از اشاره‌ها و ریزه‏ کاری‏ های کاملا اندرسونی). ذوق و استعدادهای کارگردان از همان سکانس‌های خیره‌کننده آغازین در خانه درندشتی که سوزی با سه برادرش در آن زندگی می‌کند، هویداست. اندرسن از نماهای بلند تراکینگ استفاده می‌کند، سپس به سمت کنش زوم به جلو و بعد زوم به عقب می‌کند؛ همه حرکات دوربین او در خطوطی مستقیم با زاویه‌های بسته‏ اند، تا از نظارت سرسختانه ‏ای که والدین سوزی بر او اعمال می‌کنند، حکایت کند. اندرسن که اغلب از موسیقی پاپ دهه 1960 برای محتوای عاطفی فیلم‌هایش استفاده می‌کند، این بار به طرز حیرت‏ انگیزی به سراغ بنجامین بریتن می‌رود. «راهنمای یک آدم جوان برای ارکستر» فضای خانه‏ سوزی را بنا می‌کند، در حالی‌که محلی‏ های جزیره با نزدیک شدن توفان، دارند نمایش آوازی «توفان نوح» از بریتن را اجرا می‌کنند. خنده‏ دارتر اینکه، هر زمان که ویلیس دلسوخته به صحنه‏ ای وارد می‌شود ترانه‏ سوزناک هنک ویلیامز «مانند قلب سرد، سرد» شنیده می‌شود. اگرچه پایان‏ بندی فیلم نسبتا شلخته و باشتاب است؛ اما «قلمرو ماه خیزان» (نامی که سام و سوزی به مخفیگاه‏شان داده ‏اند) افزوده ‏ای ارزشمند به آثار اندرسن است- طنز سرد او به زیبایی با نوعی دیدگاه سخاوتمندانه از نقایص انسانی درمی‏ آمیزد. فیلمی اینچنین بالابرنده احساس، فیلمی مطلوب برای افتتاح کنِ آفتابی با آسمانی آبی است. 

منبع: تلگراف 

روزنامه شرق، شماره 1539، 07/03/1391، صفحه 14، سینمای جهان